به نام خدا
تاریخ شناخت گذشته است ، اما آنچه امروزه شور و شوق عامه مردم از تاریخ می طلبد تنها شناخت گذشته نیست، بلکه معنی و هدف گذشته و آینده نیز هست؛ که به آن تاریخ نگری می گویند. در ادیان الهی جریان امور بکلی به مشیت الهی و اراده ی خداوند منسوب است و چیزی جز این آموزش داده نمی شود. در ادیان دیگر هم این تصور مشیت وجود دارد. طبری مانند تمام مورخان اسلام تمام رویدادهای جهان را مخلوق اراده و مشیت خداوند می بیند و تحقق این مشیت را هدف و معنی واقعی تمام تاریخ می یابد. او حدیثی نقل می کند که خداوند اول چیزی که آفرید قلم بود، بدو گفت بنویس ، گفت پروردگارا چه بنویسم ؟ گفت بنویس قدر. هماندم قلم به حرکت در آمد و هر آنچه بود و بودنی است نوشتن گرفت(1). او با بیان این حدیث بیان می دارد که در جهان هر چه روی داده است و روی دادنی است معنی و هدفی جز اراده و تقدیر الهی ندارد.
در ایران حتی قبل از تدوین خداینامه ها که مبتنی بر همین طرز فکرند، تعلیم زرتشت نیز جهان را صحنه ی نبرد بین خیر و شر می دید که فرجام آن از قبل قابل پیش بینی بود: غلبه ی نهایی خیر. در شاهنامه و خداینامه ها حوادث گیتی عبارتست از یک سلسله فراز و نشیب و پست و بلند که پروردگار بی آنکه به کسی مهر و کین داشته باشد برای مردم پیش می آورد. این طرز تلقی از حوادث جهان ناچار باید مبنی بر بر فکر سرنوشت یا تقدیر خدایی که فقط او از فرجام کار خبر دارد. در تاریخ هرودوت مورخ یونانی این پدر تاریخ می توان خواست خدایان را در حوادث تاریخی دید. در سراسر کتاب او آنچه بر جریان حوادث و احوال انسان مانند داستان کرزوس و احوال خشایارشا حکومت قطعی دارد سرنوشت و دگرگونیهای آن است.
عهد عتیق که می توان آنرا قدیمیترین کوشش منظم اقوام شرقی برای تاریخ نگاری بر شمرد، طرز تفکری بر گفته از تمدن بابل جلوه گر است که بر اساس آن هر آنچه در این جهان روی می دهد جز تصویری از آنچه که در آسمانهاست، نیست و بدینگونه اعتقاد به بخت و طالع و جبر و قضا از زمان بابلیها وجود دارد.
برای قوم یهود گویی تمام جریان تاریخ جز این هدفی ندارد که یهوه می خواهد فرصتی بیابد تا قوم خویش را تعلیم ، تشویق یا تنبیه کند. اگر فاتحان آشور در ضمن لشکر کشی های خویش به عبرانیان بر می خورند و آنها را به اسارت می برند بری آنست که یهوه می خواهد گنکاران یهود را مجازات کند و اگر کوروش به فتح بابل می پردازد به این جهت است که تعدادی از این اسیران را برای تجدید بنای معابدشان به اورشلیم بفرستد. آیا فتوحات اسکندر هم برای همین بود که اسکندریه به وجود آید و قرنها در دوران تسلط رم مرکز جنب و جوش دلالان و رباخواران یهود باشد و کشف کریستف کلمب هم به خاطر آن بود که در نیویورک یک مرکز بزرگ فعالیت اقتصادی برای فرزندان اسحق به وجود آید؟ اخبار یهود با تعلیم این نوع تاریخ نگری دنیا را به همان اندازه محدود تلقی کردهاند که پیرزنان روستایی هنوز در همه جا محله و قریه ی خویش را عبارت از تمام دنیا می بینند، اما نکته جالب در این تعلیم غلبه ی مشیت الهی بر تمام جریانهای تاریخ است. بوسوئه در قرن هفدهم هنوز تحت تأثیر تاریخ نگر یقوم یهود و آنچه نزد کلیسا مقبول بود، تاریخ را عبارت می دید از تحقق عنایت و مشیت ربانی.از دیدگاه او همه ی رویدادها به نوعی با تعالیم پیغمبران تورات مربوط بود و حتی وجود امپراتوریهای بزرگ جز عقوبت و یا حمایت قوم برگزیده ی خداوند- اسرائیل- علت وجودی دیگری نداشت. اما بوسوئه تصدیق می کرد که خداوند جز در موارد معدود بی واسطه در رویدادهای جهان مداخله نداشته و تقدیر و مشیت خود قاهر خویش را از طریق وسایط و اسباب اجرا کرده است. لیکن این اسباب و وسایط فقط نقابهایی اند که چهره ی واقعی مشیت را از انظار پنهان می دارد و آنچه در واقع یگانه عامل مؤثر است همان مشیت الهی است. اگر خداوند امپراتوری تمام آسیا را به بابلیها داد برای آن بود که یهود را عقوبت کند . اگر موروش را به فرمانروایی نشاند به ان سبب بود که تا انتقام یهودان را بازستاند، و اگر خداوند رومیان را برانگیخت باز برای تنبیه یهود بود. بوسوئه با این بیان خود تمام مشیت الهی را سادلوحانه منحصر در سرنوشت یهود می دید.
1- تاریخ الرسل و الملوک،طبری،
منبع: تاریخ در ترازو- عبدالحسین زرین کوب
در رابطه باامام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفدا چگونه شیعه ای باید بود؟ در رابطه با خصایص منتظران صحبتهای زیادی گفته شده است. اما آیا ما واقعا همچنین شیعه ای هستیم؟ داستان زیر را بخوانید:
هنگامی که حسین بن روح نوبختی افتخار نیابت امام زمان (عج) را پیدا کرد، یکی از بزرگان امامیه به نام ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی در بغداد سکونت داشت و از مقام والایی برخوردار بود. پس از تعیین ابن روح به نیابت خاص شخصی از ابوسهل، حگمت انتخاب حسین بن روح را به جای او جویا شدند. ابو سهل در پاسخ گفت: کسانی که او را به این مقام برگزیده اند، از ما بیناترند؛ زیرا کار من مناظره با خصم و بحث و گفتگو با آنان است. اگر من مکان امام غایب را چنان که ابوالقاسم می داند، می دانستم شاید در تنگنای بحث و جدل او را به خصم نشان می دادم؛در صورتی که اگر ابوالقاسم امام رازیر دامن خود پنهان داشته باشد، هرگز او را به کسی نشان نم یدهد، حتی اگر با قیچی قطعه قطعه اش کنند.
هر چند شایدما در انقلاب خود از این صحنه ها زیاد دیده باشیم ولی رازداری و تقیه یکی از ارکان مذهب ماست. امیدوارم ما به این درجه از اعتقاد و رازداری برسیم همانند شهدای انقلاب در زندانهای رژیم شاه ملعون.
به نام خدا
علل سیاسی – اجتماعی غیبت
خداوند پیامبران را برای هدایت انسان به سوی کمال مطلوب فرستاده و پس از آنها امامان را برای هدایت بشر قرار داد. اما خداوند این هدایت را به مردم تحمیل نمی کند . تا مردم نخواهند حضور امامان هم ثمری نخواهد داشت. از زمان امام جواد (ع) به بعد فشار بر ائمه به اوج خود رسید و با وجود احادیث فراوان در مورد حضرت مهدی(ارواحنا لتراب مقدمه الفدا) خلفای عباسی در صدد بودند تا از تولد او جلوگیری کنند. ولی اراده خداوند بر ذخیره او تا برقراری تمام و کامل اهداف همه انبیا در تحقق حکومت الهی در زمین قرار گرفته بود. از این رو غیبت را برای آن حضرت قرار داد.
البته همه اسرار غیبت بر ما آشکار نیست. اما با توجه به احادیث می توان دلایل غیبت را حول سه موضوع زیر بررسی کرد:
الف- آزمایش مردم
ب- حفظ جان امام
ج- آزادی از یوغ بیعت با طاغوتها
الف- آزمایش مردم
آنچه از احادیث برمی آید آزمایش دوران غیبت از سخت ترین آزمایشات الهی است؛ که از دو جهت می توان به آن پرداخت:
1- طولانی شدن غیبت موجب شک و تردید در بسیاری ازمردم می شود. برخی در تولد و برخی درعمر طولانی آن حضرت دچار شک می شوند.
2- فشار و شداید دوران غیبت بسیار سخت وناگوار است به طوریکه نگهداری دین و ایمان بسیار سخت شده و در معرض طوفانهای عظیممی گردد.
ب- حفظ جان امام
اگر امام از آن ابتدا در میان مردم ظاهر می گشتند بی گمان او را همانند پدران بزرگوارش به شهادت می رساندند.
ج- آزادی از یوغ بیعت با طاغوتها
حضرت مهدی(ارواحنا لتراب مقدمه الفدا) برخلاف اجداد طاهرینش هیچ حکومتی را حتی به جهت تقیه به رسمیت نمی شناسد. او مامور به تقیه در برابر هیچ حاکمی نیست. چرا که او از سوی خداوند (عزوجل) وظیف دارد تا دین خدا را بی هیچ تقیه و مسامحه ای اجرا نماید، از اینرو جایی برای عهد و بیعت با هیچ حکومتی باقی نمی ماند.
منبع: سیره پیشوایان/مهدی پیشوائی
چون بگویم من که تو رفتی ز بر
بی تو ماندم زنده من خاکم به سر
شکوه ها دارم ز دست قاتلت
ترسم ار گویم بیازارم دلت
ماجرای کوفه و صحرا ی شام
با تو بی من، خود سرت گوید تمام
گفتمی هرگز نخواهد شد زیاد
سرگذشت کوفه و آل زیاد
و آن ره شام و هیون بی جهیز
و آن تطاولهای خصم پر ستیز
برد از یاد آن همه آزارها
قصهء شام و سر بازارها
آسمانا چون نگشتی سرنگون؟
شد چو خورشید امامت غرق خون
ای شگفت از شمعهای انجمت
چون نریزد بر زمین از طارمت؟
در شگفتم از تو ای قرص قمر
چون نگشتی پیکر او را سپر؟
چون نزد زین غم حدیث نامه ات
ای دبیر اتش چو نی در خامه ات؟
رخت شادی چون نزد در نیل غم
کوکب ناهیدت ای چرخ دژم؟
چون نیفکندی در این غم تاج زر
ای خدیو طارم چارم ز سر
ماند تنها شاه عالمگیر تو
چون شد ای ترک فلک شمشیر تو
ای خطیب چرخ چون شد کشته شاه؟
چون نشد گیتی ز نفرینت تباه؟
چون نزد آه یتیمان از زفیر
آتشت در خرمن ای دهقان پیر؟
شد چو سرگردان غزالان حرم
ای ثریا چون نپاشیدی زهم؟
چون نکرد ای قطب گردون زین هنات
خاک بر سربرسر نعشت بنات؟
پس سکینه دختر شاه شهید
اشک ریزان ناله از دل بر کشید
گفت با سوز جگر کای داورم
بی تو چون گویم چه امد بر سرم
رفتی و شد ای شه والای من
شور محشر راست بر بالای من
سر بر ار از خاک و سوی ما نگر
خسته گوش دختر از یغما نگر
پس گریبان کز فراقت چاک شد
ناله ها از خاک بر افلاک شد
بی تو چشمم دجله و جیحون گریست
دشمنان بر گریهء من خون گریست
سوی تا سو دشمن و جمعی پریش
راه شام و دشت بی پایان به پیش
شامیان بزم سرور آراستند
دخترانت بر کنیزی خواستند
پس کشید آن بانوی مهد وقار
مرقد پاک برادر در کنار
زد فغان چون بر سرگل عندلیب
کرد شرح حال هجران با طبیب
کای ز هجرت داغ بر دلهای ریش
بی تو شد بر باد موهای پریش
گیسوان کندند خوبان در غمت
حلقه ها بستند بهر ماتمت
ای به دیدار تو جانها را سکون
در فراقت شد جگرها غرق خون
خواهرانت می رود سوی حجیز
ای امیر کاروان وقت است خیز
امشب این جمعی که گریان تواند
اندر این غمخانه مهمان تواند
میزبانا چشم خونین باز کن
کن وداع ما و خواب ناز کن
برگرفته از دیوان نیر تبریزی(گزارش عاشقانه وقایع کربلا)
به نام خدا
عزیمت اهل بیت از شام به جانب کربلا
شد چو از زندان فرعون ملول
یوسف مه پیکر آل رسول
گرگ دهر از خون خوبان سیر شد
دور گردون نادم از تقصیر شد
صبحگاهان خیمه بیرون زد ز شام
اختران برج عز و احتشام
شد روان آن بانوان سوگوار
سوی یثرب با دو چشم اشکبار
پوشش محمل ز دیبای سیاه
شقه ها بر فرقشان از دود آه
گفت با قائد شه والاتبار
دارم اندر سر هوای کوی یار
همین بکش سوی زمین کربلا
این قطار محنت و دردو بلا
تا به دور مرقد پاک پدر
با فراغ دل کنم خاکی به سر
دل نگارانش شوند از گریه سیر
بی جفای خولی و شمر شریر
پس کشیدند آن قطار پر بلا
ناقه داران سوی دشت کربلا
کعبه مقصد چو شد پیدا زدور
شد به گردون از زمین شور نشور
بوی جان آورد بار خوش نوید
بر مشام عترت شاه شهید
زینب آن بانوی خرگاه شرف
گفت نالان با دل سوزان ز تف
ساربانا ناقه را بگشای بار
کآیدم زین دشت خونین بوی یار
ساربانا مهد برگیر از ابل
که فراوان دردها دارم به دل
خصم از این منزل که بستی محملم
دست گرگان یوسفی ماند و دلم
ساربانا محمل من کن فرود
تا ببینم چون شد آن یوسف که بود
دختران شاه «او ادنی» سریر
خود برافکندند از محمل به زیر
خواجهء سجاد میر کاروان
پابرهنه شد روان با بانوان
سوی قربانگاه دشت نینوا
همچو موسی سوی نار اندر طوی
آسمانی دید بر روی زمین
آفتابش در کنار اما دفین
یا نهفته بحر زخار شرف
در غلطانی در آغوش صدف
یا به زیر پرده نور کبریا
چون به بطن روح سر کیمیا
یا که در مشکوه مصباح هدی
لیک شمعش سر ز تیغ از تن جدا
مرقد پاک پدر در بر گرفت
شکوهء شام و عراق از سر گرفت
سیل خون از دیده راند و ناله کرد
کربلا را بوستان لاله کرد
عندلیبان سوی گلشن تاختند
ناله بر اوج سپهر افراختند
خواهران و مادران خون جگر
هر یکی بر گلبنی شد نوحه گر
آن یک از داغ برادر در کنار
درفشان از دیده چون ابر بهار
وین یک از داغ پسر در سوز و ساز
با نوای ناله های جانگداز
زینب از ناله گریبان چاک زد
آتش اندر خرمن افلاک زد
با دلی پر درد و چشم اشک ریز
از جگر نالید کای جان عزیز
مهدویت پس از عاشورا
اندیشه ی مهدویت در طول تاریخ در بین شیعه به طور خاص ودر میان تمام مسلمانان به طور عام وهمچنین با نام منجی در میان تمام ملل وجود داشته است، اما در مواقعی که ظلم وستم ورنج مردمان افزون بر طاقتشان می شده نمود و بروز دیگری می یافت. ادعای دروغین مهدویت موضوعی است که همیشه جامعه ی اسلامی و به خصوص شیعی را دچار تشتت وآسیب می کرده است. این ادعاها که امروزه و هر چه به ظهور نزدیکتر می شویم پررنگتر و بیشتر می شود، سابقه ای به طول خود اسلام دارد. اولین نشانه های ادعای مهدویت را می توان پس از واقعه عاشورا مشاهده کرد.
حادثه ی عظیم عاشورا ضربه ی خرد کننده ای بر پیکر شیعه وارد کرد و با انعکاس آن در سراسر سرزمین اسلامی رعب و وحشت شدیدی در جامعه اسلامی بر پا کرد. در آن روزگار محبوبتر ونزدیکتر از امام حسین(ع) نزد پیامبر وجود نداشت وهمگان بر این موضوع آگاهی داشتند،به خصوص کسانی که پیامبر را درک کرده و از تابعین بودند. پس از آن بود که با توجه به نحوه ی شهادت امام و یارانش و اسارت اهل بیت پیامبر توسط امویان مردم ازعمق ستمگری وظلم ایشان اطلاع یافته و دریافتند که یزید در راه تثبیت پایه های حکومتی خود از هیچ جنایتی دریغ نمی کند. واقعه حره پس از عاشورا وسرکوب مردم مدینه توسط سپاه یزید اختناق را در کل جامعه ی اسلامی به نهایت خود رساند. حکومت خلفای بعدی اموی همچون معاویه بن یزید ،مروان بن حکم ،عبدالملک بن مروان ،و ولید بن عبدالملک هم با خشونت و اختناق شدید همراه بود. این شرایط سخت بود که شخصی جاه طلب چون عبدالله بن زبیر را به فکر خلافت انداخت. او بااستفاده از کاهش محبوبیت امویان در جامعه سلامی ادعای خلافت کرده و توانست در مدینه عد ه ای را به دور خود جمع کند. همین شرایط سخت واختناق شدید بود که زمینه ی ظهور یک منجی را در بین مردم به خصوص شیعیان که در مرکز تهدیدات قرار داشتند، ایجاد کرد. شهادت امام حسین(ع)تاثیر شگرفی برعواطف مذهبی مردم ونیز بر آینده شیعه گذاشت؛ به طوریکه حتی عده ای تاریخ ظهور شیعه را این دوره می دانند، گر چه این نظر چندان صحیح نمی رسد. مردم کوفه که از عدم همراهی فرزند پیامبر در برابر دشمنان نادم وپشیمان بودند، پی به غفلت و کوتاهی خود در حمایت از نواده ی پیامبربرده وبرای توبه از این غفلت بزرگی راهی جز انتقام خون حسین(ع) برای خود ندیدند. رهبری این گروه که خود را توابون (توبه کاران) می نامیدند بر عهده ی سلیمان بن صردالخزایی بود وهسته ی اولیه ی آن را صد نفر از شیعیان ومعتمدین حضرت علی(ع) تشکیل می دادند. تشکیل این گروه توابون را می توان اولین بازتاب عملی واقعه کربلا پس از یک مدت دوره ی فطرت دانست. با مرگ ناگهانی یزید شرایط به نفع ایشان تغییر یافت. آنها توانستند در ابتدا حمایت 16000 نفر را که در میانشان علاوه بر کوفیان مردم بصره و برخی قبایل دیگر حضور داشتند، به دست بیاورند. اما هنگام رویارویی باز هم داستان آن روزها تکرار شد و در نهایت تنها 3000نفر در مقابل سپاه سی هزارنفری عبیدالله بن زیاد شرکت کردند. سرانجام با کشته شدن بیشتر رهبران نهضت،باقیمانده ی توابون به سمت کوفه باز گشتند.
در این اوضاع واحوال درکوفه مختار بن ابوعبیده الثقفی که از پیروان متعهد اهل بیت در کوفه بود، برای خونخواهی امام حسین دست به تشکیل نیروی نظامی زد. در ابتدا او توابون را به شرکت در نیروی او و جلوگیری از هرگونه عمل شتابزده دعوت کرد اما ایشان اورا نپذیرفتند. زیرا تمام انگیزه های نهفته در دعوت او برایشان آشکار نبود. در صورتی که توابون در حقیقت تنها یک هدف خالص را دنبال می کردند و آن انجام وظیفه ای که روزی در برابر آن کوتاهی کرده بودند.
در مورد شخصیت و ویژگیهای مختار اختلاف شدیدی وجود دارد. برخی او را جاه طلب وبرخی او را معتقد ودوستدار اهل بیت می دانند. از اینرو در مورد اقدامات او و واکنش حضرت امام سجاد(ع) به آن بحثها و تعبریات گوناگونی وجود دارد. اما چیزی که در این میان وجود دارد این است که او در سال 66 هجری قیام خود را با شعار «یا لثارات الحسین» (پیش به سوی انتقام خون حسین) آغاز کرد. وحتی می بینیم که پس از کشتن بسیاری از قاتلان کربلا به خصوص سر عبیدالله بن زیاد را نزد حضرت علی بن الحسین (ع) می فرستد. مختار برای قیام خود نیازمند حمایت اهل بیت بود. او در حجاز تماسهای مکرری با حضرت زین العابدین گرفت اما نتوانست او را به رهبری قیام خود ترقیب کند.
مختار پس از ناکامی در جلب حمایت علی ابن الحسین(ع) به سمت فرزند دیگر حضرت علی(ع) محمد ابن الحنفیه رفت و قیام خود را به نام او آغاز کرد. او به این وسیله توانست اعتماد مردم عراق را به دست بیاورد. در این زمانی بود که عبدالله ابن زبیر در برآورده کرده خواسته های عراقیان به خصوص در زمینه ایجاد عدالت بین ایشان موفق نبود و مردم این دیار با توجه به شرایط موجود به سمت مختار رفتند. با توجه به حرکات این دو می توان پی به خواسته جامعه اسلامی که رهایی از حکومت امویان بود، برد. این خواسته و نیاز در بین اهل عراق و کوفه بیشتر بود و همین نیاز بود که موجب دعوت از امام حسین(ع) شد.
مختاربا توجه به ظلم وتعدی امویان و شرایط آن دوران واز بین رفتن حکومت و روحانیت خاندان بنی هاشم در بین مردم، با تبلیغات خود توانست محمد بن الحنیفه رانه تنها به عنوان امام از نسل علی(ع) بلکه با نام مهدی موعود معرفی کند. این اولین ادعای مهدویت در طول تاریخ بود که نشان از عمق اندیشه ی مهدویت در جامعه اسلامی آن روز است که پیامبر توانسته بود در بین مردم ایجاد کند و ائمه دیگر هم این اندیشه را تبیین کردند.
اما اینکه چرا شیعیان به سمت مختار و این الحنفیه تمایل پیدا کردند ناشی از شرایط فکری مردم بود. پس از واقعه کربلا وعین الورده آنچه باقی مانده بود، اعراب معمولی مردد و موالی بودند که در اوضاع نا میدی و بسیار سخت قادر به تشخیص وتمایز مکتبی بین فرزند علی به تنهایی و فرزند علی و فاطمه نبودند. هر چند احادیثی وجود دارد که امام حسین (ع)فرزند خود علی بن الحسین(ع) را به جانشین و امامت پس از خود معرفی کرد اما با توجه به شرایط ذکر شده و با توجه به تقیه امام سجاد در شرایط اختناق شدیدحکومت اموی اکثر شیعیان از محمد بن الحنیفه پیروی کردند.
گر چه ابن الحنیفه خود مستقیم دعوتی برای امامت خود نکرد، چرا که به نظر می آید خود او هم درامامت خود شک داشت، اما تبلیغات مختار را هم رد نکرد. این هم از نکات مبهم تاریخ است. عده ای معتقدند که در شراط تقیه حضرت سجاد(ع) مختار مجبور بود کسی غیر از ایشان را امام معرفی کند تا گزندی یه وجود مقدش نرسد و با توجه به عدم تلبیغ ابن الحنفیه برای خود امویان نمی توانستند نسبت به او هم معترض شوند. اما در مقابل عده ی زیادی این کار مختار را بدعت در دین دانسته و آنرا محکوم می کنند.
از این رو در می یابیم که این شخصیت محمد ابن الحنیفه نبود که مردم را به عنوان مهدی او را پذیرفتند بلکه شرایط سخت اجتماعی واستیلای امویان و تبلیغات مختار موجب این امرشد. با دقت در تبلیغات مختار درمی یابیم که عمده تاکید او در تبلیغات بر مهدویت ابن الحنیفه قرار داشتند به امامت او وشاید این مهمترین دلیل جذب مردم به سوی او باشد.
هر چند احادیث فروانی است که پیامبر ،مهدی موعود را از نسل خود می داند اما شرایط آن روزگار و تقیه ی امام بر حق توانایی دقت در این احادیث را از مردم گرفته بودند . پس از همه گیر شدن وتوفیقات نهضت مختار با قیمانده شیعیان نیز به این قافله پیوستند و مهدویت محمد ابن الحنفیه مسئله روز شیعیان گشت و با نشر آن در طول زمان مورد پذیرش عامه مردم قرار گرفت و اعتقادات خود را را بر مبنای آن بسط دادند.
در این شرایط است که امام با دلی پر درد از کمی یاران خود می گوید. بطوریکه حتی برخی از شیعیان واصحاب ممتاز مانند ابو خالدالکابلی، قاسم بن عوف ابتدا گرد محمد بن الحنیفه جمع شده بودند اما با تلاشهای امام او را رها کرده وهسته ی اولیه یاران امام را تشکیل دادند.
در چنین شرایطی، اثابت حقانیت امام سجاد بسیار دشوار بود. ظلم و اختناق شدید از طرف خلفی اموی و انحراف شیعیان از طرف دیگر امام را کاملا تنها کرده بود .اما با وجود این اوضاع واحوال، امام توانست گروه کوچکی از پیروان قدیمی اهل بیت همانند یحیی بن ام الطول ،محمد بن جبیر مطعم ،جابر بن عبدالله انصاری را تشکیل دهد. حمایت جابر انصاری که از فداکارترین اصحاب پیامبر بوده دردو میثاق العقبه و بیت الرضوان شرکت داشت اهمیت فروانی داشت. در میان یاران امام سجاد(ع) دو جوان پر شور کوفی به نام ابو حمزه ثابت بن دینار وفرات بن اصنف العبدی با ایمان قوی به خاندان امام حسین (ع) وجود داشتند بعد ها هم از یاران امام باقر شدند.
می بینیم اولین اندیشه ی انحرافی مهدویت در این زمان وبا چنین شرایطی شکل می گیرد. در همین اولین انحراف فکری، نقش عدم اطلاع وآگاهی توده مردم و عدم تفقه در دین وامام شناسی به وضوح دیده می شود. اینجاست که وظیفه امام سجاد(ع) در اثبات حقانیت خود، آن هم در شرایط اختناق مشهود وپر رنگ می شود. به شرایط فوق باید اوضاع اسفناک فرهنگی و دینی توده مردم راهم اضافه کرد. اوضاعی که درآن علما وفقهای دینی همچون محمد بن مسلم زهری، از فقیهان و محدثان بزرگ مدینه، که ابتدا مجذوب عظمت و زهد علی ابن الحسین (ع) شده بود، با چرخش به سوی امویان به عنوان یک عالم درباری درراستای تقویت پایه های حکومت آنها قدم بر می دارد. اوضاع اخلاقی جامعه هم دچار انحطاط شدید گشته بود؛ اشرافیت گرایی و ثروت اندوزی ،گسترش فعالیت زنان آواز خوان و غنا و احترامشان بین مردم، حتی در مکه ومدینه و عدم آگاهی مسلمانان از احکام دین خود همانند وضو ونماز، اهمیت فعالیتهای امام را نشان می دهد.
منابع:
1- تشیع در مسیر تارخ دکتر سید حسین محمد جعفری
ترجمه دکتر سید محمد تقی ایت الهی
2- تاریخ تشیع از اغاز تا پایان غیبت مهدی
غلامحسین محمدی
رد پای عشق تو بر جان ما پیداستی
کلبه ی احزان ما با این چراغ آراستی
باغ ما همواره مرعوب خزان و سوز دی
ای بهار نازنین! اما تو ما را خواستی
خواب دیدم شد قیامت کفه ی وزرم وزین
تو نگاهی کردی و از آن حسابی کاستی
یک نفر فریاد می زد: هر چه هست از آن توست
تازه فهمیدم غلط می گفته ام از ماستی
لطف و مهر تو به ما چندان خلاف عرف نیست
آب به هر شکلی که باشد بخشی از دریاستی
شاعر:محمد علی خدادوست
7- برادر پیامبر:
پس از هجرت به مدینه پیامبر به منظور ایجاد و تقویت پیوند های جدید بر اساس ایمان و اعتقاد برخلاف پیوندهای خونی و عشیره ای مرسوم آن دوران دستور داد تا مسلمانان مهاجر و انصار هر کدام دو به دو با هم برادر شوند تا وحدت آنها بیشتر گردد. پس از تعیین برادر برای همه تنها حضرت علی (ع) مانده بود و پیامبر بین خود و او عقد برادری خواند.
8- کشتن مشرکین:
در جنگ بدر بیش از نیمی از کشته شدگان به شمشیر حضرت علی (ع) کشته شدند. شیخ مفید به روایت از راویان سنی و شیعه نام سی و شش تن از مشرکان را که با شمشیر حضرت در این جنگ کشته شده اند ذکر می کند.
9- لا فتی الا علی:
در جنگ احد پس از برار یاران پیامبر و فشار دشمن عده ای از مشکان به پیامبر یورش بردند و حضرت علی (ع) در دفاع از ایشان به جنگ با آنها پرداخت و چهار قهرمان نامور و ده نفر دیگر از آنها را کشت. پس از این جبرئیل از آسمان ندا داد: لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی
10- پیروزی تمام اسلام در برابر تمام کفر:
در جنگ خندق ( احزاب ) وقتی عمرو بن عبدود از خندق بزرگ اطراف مدینه گذشت و خود را به سپاه اسلام رسید شروع به رجز خوانی مبارز طلبی کرد. از بین مسلمانان کسی رایارای مبارزه با این قهرمان عرب نبود. تا اینکه حضرت علی (ع) با اجازه از پیامبر به جنگ او رفت. در این جنگ ابتدا عمرو با ضربتی سر حضرت را زخمی کرد اما سپس حضرت او را نقش زمین کرد و سپس او را کشت.
11- فاتح دژ خیبر:
پس از عهد شکنی و اقدامات کینه توزانه ی یهدویان پیامبر تصمیم به خلع سلاح آنان کرد. به این منظور به سمت خیبر لشگرکشی کرد. با تلاش و مجاهدت سربازان اسلام قلعه های خیبر یکی پس از دیگری فتح شد تا نوبت به دژ قموص رسید که مرکز اصلی مقاومت یهودیان بود. لشگر اسلام پس از اقدامات متعدد با رهبری افراد مختلف موفق به فتح آن نشد. تا اینکه پیامبر پرچم را به دست حضرت علی (ع) داد و او هم با شجاعت بی نظیر خود آن دژ مستحکم را فتح کرد.
12- نماینده ی مخصوص پیامبر:
بیست سال از دعوت پیامبر به اسلام می گذشت وقت آن بود که هر گونه مظاهر بت پرستی ریشه کن شود. در این زمان آیات سوره ی برائت نازل شد و قرار شد تا پیامبر در زمان حج این آیات را به مشکرین ابلاغ کند. تا در مدت چهار ماه یا مسلمان شوند و یا آماده نبرد گردند و در صورت دستگیری کشته خواهند شد. پیامبر ابتدا ابوبکر را برای ابلاغ این آیات انتخاب کرد. اما در بین راه وحی نازل گردید که این پیام را باید پیامبر و یا کسی که از اوست ابلاغ کند. پیامبر هم حضرت علی (ع) را احضار کرد و به او فرمان داد تا در میان راه آیات را از ابوبکر گرفته و خود آنرا برای مردم مکه بخواند.
13- فرمان خدا بر جانشینی پیامبر:
پس از بازگشت کاروان مسلمانان از حجه الوداع در غدیر خم پیامبر کاروان را نگه داشت و در آن روز حضرت علی (ع) را به عنوان جانشین خود و امام مسلمین برگزید و همه را به اطاعت از او فراخواند. سپس در مدت سه روز اقامت از تمام مسلمین شرکت کننده برای ولایت و امامت حضرت بیعت گرفت.
این تنها بخش کوچکی از فضائل حضرت علی (ع) بود، اما به طور حتم فضائل و برتری ایشان نسبت به تمام صحابه پیامبر بیش از اینهاست.
ویژگیهای برترحضرت علی (ع)
1- ولادت :
حضرت علی (ع) تنها کسی است که در مسجد الحرام متولد گشته است و کسی در این مقام با او برابری نکرده و نخواهد کرد.
2- در آغوش پیامبر:
یک سال قحطی بزرگی در مکه رخ داد. در آن زمان ابوطالب دارای عائله زیادی بود. پیامبر(ص) به عموی ثروتمند خود عباس پیشنهاد کرد هر کدام یکی از فرزندان ابوطالب را به خانه ی خود ببرند. به این ترتیب عباس، "جعفر" و پیامبر هم حضرت علی (ع) را به خانه خود برده و بزرگ کردند. به این ترتیب پیامبر از کودکی در دامان پیامبر پرورش یافت.
3- حضور حضرت علی(ع) در هنگام نزول فرشته وحی در غار حراء:
وقتی فزشته وحی برای نخستین بار در غار حراء بر حضرت محمد(ص) نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، حضرت علی (ع) در کنار پیامبر بود.
4- نخستین کسی که ایمان آورد:
بنا بر آیات قرآن پیشگام بودن در پذیرش اسلام ارزش والایی همانطور که در سوره واقع می فرمایند: السابقون والسابقون اولئک المقربون . حضرت علی(ع) گرچه هرگز بت پرست نبوده ولی پس از بعثت پیامبر اولین کسی بود که به او گروید و در حقیقت در آن روز اسلام خود را ابراز کرد.
5- اعلام جانشینی پیامبر در سالهای نخست:
پس از سه سال دعوت مخفی پیامبر مأموریت یافت با دعوت نزدیکان خود به اسلام دعوت خویش راآشکار کند. در این دعوت پیامبر فرمود هر کس که به من ایمان آورد جانشین من خواهد بود. در این زمان تنها حضرت علی (ع) ایمان خود را ابراز کرد.
6- جانفشانی برای پیامبر:
در سال سیزدهم بعثت و به دنبال پیمان عقبه ی دوم مسلمانان به تدریج به یثرب هجرت کردند. در آخر ماه صفر سال 14 در دالندوه مشکرین تصمیم به قتل پیامبر گرفتند. خداوند پیامبر را از نقشه ی آنان با خبر کرد. پیامبر هم از حضرت علی (ع) خواست تا در بستر او بخوابد تا او بتواند شباه از مدینه خارج شود. مشکرین با حمله به خانه پیامبر حضرت علی (ع)را در بستر او یافتند. اما پس از کمی آزار او و بردنش به مسجدالحرام حضرت را آزاد ساختند.
ادامه دارد...