به نام خدا
5. ندا و فریاد به نام حضرت مهدى(ع)
پس از اتمام مراسم بیعت جبرئیل(ع) برخاسته و به نام حضرت در دنیا بانگ مىزند.
ابان بن تغلب از امام صادق(ع)، روایت کرده است:
اولین کسى که با حضرت مهدى(ع) بیعت مىکند جبرئیل است. به صورت پرندهاى سفید رنگ فرود آمده و با ایشان بیعت مىکند. سپس یک پایش را روى کعبه، پاى دیگرش را روى بیتالمقدس مىنهد و با صدایى گویا و فصیح ندا در مىدهد:
فرمان خداوند رسید. درباره آن شتاب نکنید.(30)
ذیل دو آیه:
وَ استَمِع یَومَ یُنادِ المُنادِه مِن مَکانٍ قَریبٍ × یَومَ یَسمَعُونَ الصَّیحَة بِالحَقِّ ذَلِکَ یَومُ الخُروجِ.(31)
(با دقت بشنو آن روزى که منادى از جایى نزدیک ندا در مىدهد آن روز که آن صداى به حق را بشنوید، همان روز خارج شدن است).
امام صادق(ع) فرمودند:
منادى به نام حضرت مهدى و پدرشان(ع) ندا در دهد و منظور از صیحه در این آیه، فریادى آسمانى است و آن، روز (زمان) خروج (و قیام) حضرت مهدى(ع) است.(32)
در ادامه حدیث یاد شده که سهل (شهر)بنحوشب از رسولاللَّه(ص) نقل کرده، آمده است:
در ماه رمضان، صدایى خواهد بود و در شوال، جنگ و در ذىالحجه، قبیلهها با هم مىجنگند و در ذىالحجه، حاجیان تاراج مىشوند و در محرم منادى از آسمان ندا در دهد: آگاه باشید که فلانى برگزیده خداوند در میان آفریدگانش است. سخنانش را بشنوید و اطاعت کنید.(33)
مفضل بن عمر هم از امام صادق(ع) در این رابطه، روایت کرده است:
در آن روز (عاشورا) وقتى خورشید طلوع کرد و نورافشانى نمود، کسى از قرص خورشید به زبان عربى فصیحى، خطاب به مردم و بر ایشان فریادى مىکشد که تمام آنها که در آسمانها و زمینها هستند، مىشنوند: »تمام مخلوقات! این مهدى آل محمد(ع) است« و او را به نام و کنیه جدش رسولاللَّه (ص) و نسبش مىخواند و گوش هر زندهاى این صدا را مىشنود. تمام مخلوقات در بیابان و شهرها و دریاها و خشکیها بدان روى مىکنند و با هم در این رابطه گفتگو مىکنند و از هم درباره آنچه شنیدهاند مىپرسند.(34)
امام رضا(ع) هم در این رابطه فرمودند:
... او همان کسى است که منادى از آسمان براى دعوت به او چنان ندایى در دهد که همه ساکنان زمین آن را بشنوند که آگاه باشید، حجت خداوند متعال پهلوى کعبه ظهور کرده است با او بیعت کنید که حق با او و در او (و در این تبعیت) است.(35)
لازم است این مطلب را متذکر شویم که از مجموعه احادیثى که تا کنون برشمردیم، چنین برمىآید که سه نداى آسمانى در مورد حضرت شنیده مىشود.
نداى اول: در ماه رجب که خود، سه نداست.
نداى دوم: در ماه رمضان (شب بیستوسوم - صیحه آسمانى).
نداى سوم: در ماه محرم (روز عاشورا که روز قیام است).
پس از این ندا و بیعتى که انجام مىشود، حضرت مهدى(ع) کاملاً بر مکه مسلط شده و در آنجا منتظر مىمانند تا سپاهیان ده هزار نفرى ایشان، همگى در اطراف شان جمع شوند. دراین مدت حضرت از فرصتهایى که به دست آورند و ارتباطاتى که با اقوام و ملل مختلف در مکه برقرار مىکنند، براى زمینهسازى نهضت جهانى خویش بهره مىبرند، مضاف بر این که ایشان اصول و قوانین مربوطه به سپاه خویش را بر ایشان تبیین مىکنند و در مکه هم دست به برخى اقدامات مىزنند که به طور خلاصه از این قرارند:
1 - باز گرداندن محدوده مسجدالحرام به همان حدودى که حضرت ابراهیم(ع) براى آن تعیین کرده بود.
2 - باز گرداندن مقام حضرت ابراهیم(ع) به جاى اصلى و اولیه خویش همان طور که در زمان رسول خدا(ص) به کعبه چسبیده بود.
3 - ممانعت به عمل آوردن از طواف مستحبى، تا آنها که طواف واجب دارند، بتوانند به مناسک خویش بپردازند.
4 - بریدن دستان قبیله بنىشیبه که از کعبه دزدى کردهاند.
پس از تکمیل سپاه ده هزار نفرى حضرت رو به مدینه مىکنند و پس از آن ایران (منطقه اصطخر) و به دنبال آن، عراق که کوفه را در آنجا پایتخت خویش قرار داده و در نهایت متوجه بیتالمقدس مىشوند تا دست اشرار را از آنجا کوتاه کنند. انشاءاللَّه
مجتبىالساده
ترجمه: محمود مطهرىنیا
پىنوشتها
1. ر.ک: سوره نور (24)، آیه 55
2.ر.ک: سوره قصص (28)، آیات 6 - 5
3. ر.ک: سوره انبیاء (21)، آیه 105
4. ر.ک: سوره توبه (9)، آیه 33
5. حضرت رسول(ص) ضمن خطبه آن روز عظیم فرمودند: »مردم! نور خداوند در وجود من و سپس در على و پس از او هم در نسل او و نهایتاً در قائم مهدى(ع) - که حق خداوند و همه حقوق ما را بازپس مىگیرد - نهاده شده است. (الامام المهدى(ع) من المهد الىالظهور، ص57).
6. الغیبة نعمانى، ص182؛ یومالخلاص، ص267
7.الممهدون للمهدى(ع)، ص60
8.خائفاً یترقب، رک: سوره قصص (28)، آیه 18.
9. هنگام ظهر
10. الغیبة نعمانى، ص184؛ بحارالانوار، ج52، ص297.
11. الارشاد، ج1، ص379، الغیبة نعمانى، ص189، اعلام الورى، ص430، منتخبالاثر، ص448، یومالخلاص، ص317
12.الغیبة شیخ طوسى، ص274؛ تاریخ مابعدالظهور، ص222
13.سوره زمر (39)، آیه 74
14. الزام الناصب، ج2، ص256؛ بشارةالاسلام، ص268؛ یومالخلاص، ص318
15.سوره بقره (2)، آیه 148
16. الغیبة نعمانى، ص213، بشارةالاسلام، ص203، یومالخلاص، ص256
17.شدت محبت، صمیمیت و آشنایى یاران و حضرت را با هم، از این بخش از حدیث مىتوان فهمید
18.بشارةالاسلام، ص210؛ یومالخلاص، ص271؛ تاریخ مابعدالظهور، ص288
19. سوره آلعمران (3)، آیه 33
20. الغیبة نعمانى: 121؛ بحارالانوار: ، ح52، ص223؛ بشارةالاسلام: 102؛ منتخبالاثر:422؛قزوینى ،سید محمد کاظم ، المهدى(ع) منالمهد الىالظهور: 412؛ تاریخ مابعدالظهور: 228؛ یومالخلاص:303
21. سوره نمل (27)، آیه 62
22. سوره فتح (48)، آیه 10
23. بشارةالاسلام، ص268؛ الزامالناصب، ج2، ص257؛ یومالخلاص، ص320
24. الغیبة نعمانى، ص214؛ منتخبالاثر، ص422؛ تاریخ ما بعدالظهور، ص265
25. سوره بقره (2)، آیه 148
26. الغیبة نعمانى، ص214؛ منتخبالاثر، ص422؛ تاریخ ما بعدالظهور، ص265
27. بشارةالاسلام، ص227؛ منتخبالاثر، ص468
28.الغیبة شیخ طوسى، ص284؛ منتخبالاثر، ص268؛ بشارةالاسلام، ص204؛ تاریخ ما بعدالظهور، ص275
29.منتخبالاثر، ص469؛ الزامالناصب، ج2، ص205؛ یومالخلاص، ص292؛ تاریخ مابعدالظهور، ص244
30.بحارالانوار، ج52، ص283؛ بشارةالاسلام، ص259؛ یومالخلاص، ص319؛ المهدى(ع) من المهد الىالظهور، ص340؛ السفیانى ، ص145
31. سوره ق (50)، آیههاى 41-42
32. منتخبالاثر، ص447؛ یومالخلاص، ص535
33.منتخبالاثر، ص451
34. بشارةالاسلام، ص269؛ یومالخلاص، ص543؛ المهدى(ع) منالمهد الىالظهور، ص341
35. اعلام الورى، ص408، یومالخلاص، ص545، بشارةالاسلام، ص161
به نام خدا
4. انصار (یاوران) و بیعت ایشان با حضرت
پس از آن که حضرت گفتار خویش را به پایان مىبرند، پلیسها و شرطههاى حرم تلاش مىکنند که ایشان را همانند نفس زکیه به شهادت برسانند و یا حداقل اسیر کنند که اصحاب حضرت قدم پیش نهاده و شر آنها را از امام(ع) دفع مىکنند. جبرئیل هم پشت کعبه به عنوان اولین نفر با امام(ع) بیعت مىکند و پس از او سیصدوسیزده تن یار حضرت و دیگر یاوران با ایشان عهد و پیمان مىبندند.
امام صادق(ع) به مفضل به عمر فرمودند:
اى مفضل! حضرت مهدى(ع) پشتش را به حرم مىکنند و دستش را که سفیدى خیره کنندهاى دارد، جهت بیعت دراز مىکند و مىفرماید: این دست خدا و از سوى خدا و به فرمان خداست و سپس این آیه را تلاوت مىکنند:
»آنها که با تو بیعت مىکنند در حقیقت با خدا بیعت کردهاند دست قدرت الهى مافوق قدرت آنهاست و هر که بیعتش را بشکند به ضرر خودش است«.(22)
اولین کسى که دستش را مىبوسد، جبرییل است و به دنبال او ملائکه و نجباى اجنه و سپس، برگزیدگان صبح در مکه و مردم مىگویند این مردى که اطراف کعبه است، کیست؟ و این جمعیتى که با او هستند کیانند و آن نشانه بىسابقهاى که دیشب دیدیم چه بود؟ که این جریان حول و حوش طلوع آفتاب اتفاق مىافتد.(23)
امام باقر(ع) هم مىفرمایند:
گوییا با حضرت مهدى(ع) هستم؛ در روز عاشورایى که شنبه است. در حالى که بین رکن و مقام ایستاده است، جبرئیل ندا مىدهد: بیعت براى خداست (البیعة للَّه) پس خداوند [زمین] را همان گونه که پر از ظلم و جور شده است، مملو از عدالت مىکند.(24)
محمدبن مسلم هم از آن حضرت نقل کرده که فرمودند:
گوییا جبرئیل به صورت پرندهاى سفید درآمده و اولین مخلوق خداوند است که با آن حضرت بیعت مىکند و پس از آن سیصدوسیزده نفر بیعت خواهند کرد. هر که در این مسیر امتحان خود را پس داده باشد، در آن ساعت مىآید که برخى در رختخوابشان ناپدید مىشود که حضرت على(ع) فرمودند: »ناپدید شدگان در رختخوابهایشان« و این گفته الهى است که:
در خیرات با هم مسابقه دهید که هر کجا باشید، خداوند همه شما را مىآورد.(25)
منظور از خیرات در این آیه ولایت ما اهل بیت است.(26)
مفضل بن عمر هم از ایشان چنین روایت کرده است:
خداوند متعال جبرئیل(ع) را مىفرستد تا این که به نزد او بیاید بر حجر اسماعیل در نزدیک کعبه فرود آمده و به او مىگوید: به چه دعوت مىکنى؟ حضرت مهدى(ع) او را باخبر کرده و جبرئیل هم مىگوید: من اولین کسى هستم که با تو بیعت مىکنم دستت را دراز کن. پس دستش را بر دست حضرت [به نشان بیعت] مىکشد. سیصد و اندى مرد هم به نزد او مىآیند و با او بیعت مىکنند. او هم آنقدر در مکه مىماند که دههزار نفر اصحابش جمع شوند و پس از آن به سوى مدینه حرکت مىکند.(27)
و امام باقر(ع) بنا بر نقل جابر جعفى مىفرمایند:
بین رکن و مقام سیصد و اندى به تعداد اهل بدر با حضرتش بیعت مىکنند و در میان آنها نجیبان مصرى و ابدال شامى و اخیار عراقى دیده مىشوند.(28)
مفاد این پیمان نامه و بیعت را حضرت على(ع) چنین بیان کردهاند:
از یارانش پیمان مىگیرد که: دزدى و زنا و فحاشى به هیچ مسلمانى نکنند، خون کسى را به ناحق نریزند و به حریم دیگران جفا و تجاوز نکنند و به خانهاى حمله نبرند و تنها به حق و به جا، افراد را بزنند، هیچ طلا و نقره و گندم یا جویى را [براى خویش] انبار نکنند، مال یتیم رانخورند و به آنچه نمىدانند شهادت ندهند و هیچ مسجدى را خراب نکنند آنچه را که مست کننده است، ننوشند؛ خز و ابریشم نپوشند و در مقابل طلا سر فرود نیاورند، راه را نبندند و ناامن نکنند، همجنسبازى نکنند، گندم و جو را انبار نکنند و به کم راضى و طرفدار پاکى و گریزان از نجاسات باشند و امر به معروف و نهى از منکر کنند و لباسهاى خشن بپوشند و خاک را متکاى خویش سازند و آنگونه که شایسته خداوند است در راهش جهاد کنند. آن حضرت خود هم متعهد مىشود که همانند آنها قدم برداشته و لباس بپوشد و سوار مرکب شود و آن گونه باشد که آنها مىخواهند و به کم راضى باشد و به کمک خداوند متعال جهان را همان طور که از جور پر شده است، از عدالت آکنده سازد، خداوند را آنگونه که شایسته است عبادت کند و هیچ حاجب و دربانى اختیار نکند(29)
به نام خدا
3. اولین خطبه حضرت مهدى(ع) پس از ظهور
صبح شنبه عاشوراى موعود - که بناست حضرت ظهور کنند - وارد مسجدالحرام مىشوند و دو رکعت نماز رو به کعبه و پشت به مقام به جا مىآورند و پس از دعا به درگاه الهى به نزدیک کعبه رفته و با تکیه بر حجرالاسود رو به جهانیان کرده و اولین خطبه تاریخى خویش را چنین انشاء مىکنند:
پس از حمد خداوند و سلام و صلوات بر آستان با عظمت پیامبر اکرم و خاندان بزرگوارشان سلاماللَّه علیهم اجمعین، ایشان چنین مىفرمایند:
اى مردم! ما براى خداوند [از شما] یارى مىطلبیم و کیست که ما را یارى کند؟ آرى ما خاندان پیامبرتان محمد مصطفى(ص) هستیم و سزاوارترین [و نزدیکترین] مردم نسبت به خدا و ایشان. هر کس با من در رابطه با آدم محاجه کند من سزاوارترین [و نزدیکترین] مردم نسبت به اویم و همینطور راجع به نوح و ابراهیم و محمد(ص) و دیگر پیامبران و کتاب خداوند که به هر کدام از دیگر مردم اولى هستم. مگر خداوند متعال در کتابش نفرموده است:
به درستى که خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید خاندانى که برخى از آنها از بعضى دیگرند و خداوند شنوا و داناست.(19)
من بازمانده آدم و ذخیره نوح وبرگزیده ابراهیم و عصاره وجود محمد(ص) هستم.
... هر کس درباره سنت رسولاللَّه(ص) با من محاجه کند، من سزاوارترین مردم نسبت به آن هستم.
هر که امروز کلام مرا مىشنود، به خداوند متعال قسم مىدهم که به غایبان [این سخنان را] برساند، به حق خداوند متعال و رسول گرامىاش و حق خودم، از شما مىخواهم [به ما رو کنید] که من حق قرابت و خویشاوندى رسولاللَّه(ص) را بر گردن شما دارم که شما ما را یارى کنید و در مقابل آنها که به ما ظلم مىکنند، حمایت کنید که اهل باطل به ما دروغ بستند.
... از خدا بترسید و خدا را درباره ما در نظر داشته باشید ما را خوار نکنید و یاریمان کنید تا خداوند متعال شما را یارى کند.(20)
سپس حضرت دستهایشان را به آسمان بلند کرده و با دعا و تضرع این آیه را به درگاه الهى عرضه مىدارند:
اَمَّن یُجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَیَکشِفُ السُّوءَ .
کیست آن که وقتى شخص مضطر دعایش کند، او را پاسخ داده و بدى را از او برطرف کند؟(21)
به نام خدا
اشاره: در بخشهاى قبلى، حوادثى را که از ماه جمادىالثانى سال پیش از ظهور تا ماه ذیقعده همان سال پیش مىآید بررسى کردیم. در این قسمت به بررسى رویدادهایى مىپردازیم که در ماه محرم رخ مىدهند.
بالاخره با پیگیرى حوادث آخرین ماههاى غیبت حضرت مهدى(ع) به آخرین روزها رسیدیم و مىتوانیم چشمانتظار آن وعده الهى باشیم که در قرآن به مؤمنان، (1)مستضعفان زمین(2) ، صالحان(3) و حتى وجود مبارک پیامبر اکرم(ص) داده شده و رسول اکرم(ص) (4) در روز غدیر حجةالوداع آن را که به صد و بیست هزار مسلمان حاضر در آن محل اعلام کردند(5) و امام باقر(ع) به عشق آن روز فرمودند:
اگر آن عصر را درک کنم از جان خویش براى حضرت مهدى(ع) محافظت مىکنم (خودم رابراى او نگاه مىدارم.) (6)
آرى این همان روز است که آسمانیان پیش و بیش از زمینیان به انتظارش بوده و در انتظارش سوخته و ساختهاند؛ چرا که این روز سرآغاز فصل نوین و واقعى حیات زمین و زمان و بشریت است و روز رسیدن به همه خوبیها در سایه اسلام است.
حوادث این ماه در دو بخش روز فجر مقدس و باقى این ماه قابل بررسى است:
الف) فجر مقدس و صبح موعود
آن گونه که از احادیث برمىآید به دنبال حوادثى که طى ماههاى پیش در جهان رخ داده، حدود هفت نفر از عالمان دینى و همراهان آنها (7) از نقاط مختلف عالم اسلام و بلاد اسلامى رو به سوى حجاز کرده و مخفیانه به دنبال حضرت مهدى(ع) مىگردند تا با ایشان بیعت کنند. در این اثنا هم حضرت حجت(ع) همانند حضرت موسى(ع) از ترس آنها که تعقیبش مىکردند رو به سوى مدینه کرد(8)؛ از مدینه خارج شده و رو به مکه مکرمه نموده و از دست سپاهیان سفیانى بدانجا پناهنده مىشوند و پس از ایشان هم سیصدوسیزده یار و یاور ایشان از نقاط مختلف جهان بىآن که با هم قرارى از قبل گذاشته باشند در مکه جمع مىشوند تا نهضت جهانى خویش را آغاز کنند.
صبح شنبهاى که مصادف با عاشوراست حضرت پس از طلوع آفتاب، پشت مقام حضرت ابراهیم(ع) دو رکعت نماز به جا مىآورند، میان رکن و مقام ایستاده و اولین خطبه غرّاى خویش را به گوش جهانیان مىرسانند و پس از معرفى خویش مردم را به بیعت دعوت مىکنند و جبرئیل(ع) که در آن زمان به شکل پرندهاى سفید رنگ بر ناودان کعبه ایستاده، اولین کسى است که با ایشان بیعت مىکند و به دنبال آن هم سیصدوسیزده یاور شریف حضرت و باقى مؤمنان و صالحانى که به مکه آمدهاند تا به یارى حضرت بپردازند و همگى آماده جهاد و شهادتند. اینها مجموعاً دههزار نفر سپاهیان حضرت را تشکیل مىدهند و با حضرت پیمان مىبندند.
یونسبن ظبیان نقل مىکند که امام صادق(ع) فرمودند:
شب جمعه، خداوند متعال مَلَکى را به آسمان دنیا مىفرستد. وقتى که فجر طلوع کرد، آن ملک بر عرش خدا که بالاى بیت المعمور قرار گرفته مىنشیند و براى هر کدام از پیامبر و حضرت على و امام حسن و امام حسین(ع) یک منبر نورانى مىگذارد و ایشان هم از آنها بالا مىروند و ملائکه و پیامبران و مؤمنان هم در مقابل ایشان جمع مىگردند و به دنبال آن درهاى آسمان گشوده مىشود و پس از زوال خورشید(9) پیامبر(ص) مىفرمایند:
بار پروردگارا! این وعدهاى که در کتاب خویش دادى وگفتى:
»خداوند به آن دسته از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند وعده داده است که آنها را همانند پیشینیان ایشان حاکمان زمین و دین مرضى خویش کند.«
اشاره به آیه نازل شده در روز غدیر: »الیوم اکملت لکم و رضیت لکم الاسلام دینا«
یعنى اسلام را مسلط و خوف آنها را به آرامش تبدیل کند.
پس از ایشان ملائکه و پیامبران هم، چنان مىگویند. آن چهار نور مقدس به سجده مىافتند و حضرت (رسول(ص)) باز مىفرمایند: پروردگارا غضب نما که حریمت دریده شد و برگزیدگانت شهید و بندگان صالحت خوار گشتند. پس خداوند آنچه را که بخواهد مىکند که آن روز معلوم است.(10)
احادیثى را که اشاره به این حادثه بزرگ دارند مىتوان در چند دسته خلاصه کرد:
1. روز قیام و نقطه آغاز نهضت جهانى حضرت
شنبهاى را که مصادف با عاشورا شده است برخى احادیث روز ظهور حضرت برشمردهاند:
ابو بصیر از امام صادق(ع) روایت کرده است که فرمودند:
[حضرت مهدى(ع)] در روز عاشورا که روز شهادت سیدالشهدا(ع) است، قیام مىکنند. گوییا در آن شنبهاى که عاشورا در آن واقع شود، همراه او هستم. در حالى که بین رکن و مقام ایستاده جبرئیل در مقابل ایشان، براى بیعت ندا در دهد و شیعیان حضرت، زمین را با طىالارض زیر پا مىنهند و از اطراف و اکناف عالم (به سرعت) جمع شده و با ایشان بیعت مىکنند و خداوند هم به وسیله او جهان را مملو از عدالت مىکند آن گونه که آکنده از ظلم و جور گشته است.(11)
علىبن مهزیار هم از امام پنجم(ع) نقل کرده است که:
گوییا با حضرت مهدى(ع) در روز شنبهاى که عاشورا است و بین رکن و مقام ایستاده هستم.(12)
2. جمع شدن یاران حضرت در مدتى کوتاه
امام صادق(ع) در این رابطه به مفضلبن عمر، فرمودند:
ایشان به تنهایى ظهور مىکنند و به تنهایى به سوى کعبه رفته و وارد آن مىشوند و به تنهایى شب را سپرى مىکنند. پاسى از شب که گذشت و چشمها را خواب در ربود جبرئیل، میکائیل و دیگر ملائکه در حالى که به صف ایستادهاند، بر ایشان نازل شده و جبرئیل به حضرت عرضه مىدارد:
سرور من گفتهات مقبول و امرت نافذ است.
حضرت هم دستشان را به چهره او کشیده و [این آیه را تلاوت] مىفرمایند:
حمد و سپاس از آن خداوندى است که وعدهاش را در مورد ما محقق و ما را وارث زمین کرد که در هر کجاى بهشت که خواستیم مسکن گزینیم؛ آه که چه اجر عملکنندگان، خوب [و زیبا] است.(13)
سپس میان رکن و مقام ایستاده و فریاد کشیده و با صداى بلند مىفرمایند:
اى جمعیت یاران و نزدیکان من و اى کسانى که خداوند آنها را براى یارى من از پیش از ظهورم بر پهنه گیتى ذخیره کرده بود! مطیعانه به سوى من آیید.
فریاد حضرت به گوش آنها مىرسد، در حالى که برخى از آنها در محراب و برخى هم در رختخواب و در شرق و غرب عالم پراکندهاند. همین یک فریاد را همگى مىشنوند و آن را اجابت مىکنند. به یک پلک بر هم زدن همهشان در مقابل آن حضرت بین رکن و مقام قرار مىگیرند. خداوند هم در پى آن به نور امر مىکند و آن هم ستونى از آسمان تا زمین کشیده مىگردد و هر مؤمنى بر سطح زمین است آن نور را طلبیده و نور هم به درون خانهاش مىتابد و نفوس مؤمنان از آن نور شادمان مىگردند، هر چند نمىدانند که حضرت مهدى(ع) ظهور کردهاند و این نور چیست. سپس آن سیصدوسیزده تن که به تعداد صحابه پیامبر اکرم(ص) در جنگ بدر مىباشند در حالى که در مقابل حضرت ایستادهاند، صبح خویش را آغاز مىکنند.(14)
باز در حدیث دیگرى از امام صادق(ع) چنین نقل شده است:
هنگامى که به حضرت مهدى(ع) اذن [ظهور] داده شود، خداوند متعال را به اسم اعظمش (نام عبرانى خداوند متعال) خوانده و سیصدوسیزده یار ایشان همانند جمع شدن ابرهاى پاییزى به گرد ایشان مىآیند که آن پیشقراولان یاران حضرتند که برخى از آنها شبانه از بستر خود جدا مىشوند تا صبح در مکه باشند و برخى از آنها در طول روز آشکارا بر اَبرها سوار مىشوند که حضرت نام آنها و پدران و نسبهایشان را مىدانند(15)و(16).
مفضل بن عمر که راوى این حدیث هم است، مىپرسد: کدام یک از این دو ایمان بالاترى دارند؟ حضرت پاسخ مىدهند:
آنکه روز بر ابرها سیر مىکند و آنها ناپدید مىشوند و این آیه در شأن ایشان نازل شده است: »هر جا که باشید خدا همهتان را مىآورد و جمعتان مىکند.«
ابو بصیر هم از ایشان چنین روایت مىکند که:
آنها سیصدوسیزده مرد به تعداد اهل بدر هستند که خداوند متعال همه آنها را در یک شب جمعه در مکه جمع مىکند و صبح همگى به نزد ایشان در مسجدالحرام مىآیند و احدى از آنها [از آمدن] تخلف نمىکند. در کوچههاى مکه به راه مىافتند تا منزلى براى سکونت خویش بیابند. اهالى مکه از ورود این افراد ناشناس تعجب مىکنند؛ چرا که از ورود هیچ قافلهاى جهت حج و عمره و یا تجارت خبرى نبوده، لذا بعضى از آنها به هم مىگویند: جمعیتى را امروز دیدیم که تا به حال آن را ندیده بودیم که [آن گونه از ظاهرشان پیداست] از یک شهر و بیابان [از یک نژاد و تیره و قبیله] نیستند نه شترى دارند و نه هیچ وسیله دیگرى. آنها که مشغول این صحبتها هستند و به درهاى [خانههاى] خود نزدیک مىشوند مردى از قبیله بنى مخزوم، وارد مىشود از مردم عبور مىکند و به نزد رئیس آنها مىرود و مىگوید: دیشب خواب عجیبى دیدم که از آن مىترسم و قلبم پریشان گشته است. رئیس به او مىگوید: خوابت را تعریف کن. مىگوید: ابرى از آتش را دیدم که از اعماق آسمان نمایان شد و مدام پایین مىآمد تا این که به کعبه رسید و دور آن چرخى زد. در آن ابر ملخهایى با بالهاى سبز رنگ بود و آن قدر که خدا خواست،به دور کعبه طواف مىکردند. سپس به شرق و غرب پریدند و به هیچ شهرى نمىرسیدند، مگر آن که آن را مىسوزاندند و از هیچ آبادى گذر نمىکردند، جز آن که آن را منهدم مىنمودند. از خواب پریده و بر خود لرزیدم. الآن هم پریشان و ترسانم. مردم (به او) مىگویند: ما آنها را دیدهایم و بیا به نزد فلان مرد ثقفى برویم، تا خوابت را تعبیر کند.(17) و (18)
پس از آن که خواب را براى مرد ثقفى تعریف کرد، او هم مىگوید: [خواب] عجیبى دیدهاى! دیشب لشکرى از لشکریان خداوند، وارد شهرتان شده است که شما را یاراى مقاومت در برابر آنها نیست. مىگویند: عجیب است؛ آنها را امروز دیدهایم و سپس آنچه را دیدهاند به او گزارش مىکند و از نزد او مىروند. تصمیم مىگیرند که بر آنها یورش برند حال آن که خداوند دلهایشان را پر از ترس و هراس از ایشان گردانیده است. برخى به بقیه دستور مىدهند: در مورد آنها عجله نکنید. آنها که تا کنون مرتکب هیچ منکرى نشدهاند و خلافى از آنها دیده نشده. شاید برخى از آنها، هم قبیلهاى شما باشند؛ اگر چیزى از آنها دیدید بعد شما مىدانید و آنها. این جمعیتى که ما مىبینیم اهل عبادتند و چهرههاى خوب [و نورانى] دارند، مضاف بر این که آنها در حرم امن الهى هستند که تا وقتى کسى مرتکب خلافى نشده باشد، در امان است. آنها هم که عملى انجام ندادهاند که بهانه جنگ با آنها را فراهم کرده باشد.
سرپرست مردم که مردى از قبیله مخزوم است مىگوید: ما که مطمئن نیستیم این جمعیت پشتوانهاى [اعم از نیرو و امکانات] نداشته باشند. اگر [چنین ذخیره و عقبهاى داشته باشند و این مجموعه] به آنها ملحق شوند، حقیقت وجودى و عظمت نیرویشان مشخص مىشود [و خواب دوستمان تعبیر گشته و نمىتوانیم بر آنها فایق آییم]. حال که از حیث نیرو و امکانات در سطح پایینى هستند و پیش از آن که نیروهاى کمکى به آنها ملحق شوند، حمله کنید. آنها به نزد شما در مکه آمدهاند و به سَروَرى مىرسند و مطمئنم که خواب این رفیق شما درست است. [فعلاً هم] شهرتان را گواراى وجودشان قرار دهید [بگذارید در شهر باشند و هر چه مىخواهند بکنند] و بنشینید و نظرات و شرایط موجود را بررسى کنید.
شخصى از میان آنها مىگوید: اگر نیروهاى کمکى آنها هم مثل خودشان باشند که ترس ندارند آنها که نه اسب و مرکبى دارند و نه سنگرى که بدان پناه برند به علاوه که آنها در اینجا غریبند اگر سپاه آنها بیایند، اول به آنها حمله مىکنید و [شکست دادن آنها] به راحتىِ نوشیدن آبى گواراست. تا پاسى از شب گذشته مشغول این صحبتها هستند و خداوند خواب را بر گوشها و چشمهایشان مسلط مىکند [لذا براى خوابیدن پراکنده مىشوند] و دیگر پس از آن تا فردا اجتماعى نخواهند داشت تا این که حضرت مهدى(ع) قیام کنند. [حضرت و یارانشان هم] چنان یکدیگر را ملاقات مىکنند که گویى از یک پدر و مادرند و صبح از هم جدا شده بودند و شب به هم رسیدهاند.
قابل ذکر است که دوازده تن از اصحاب در میان باقى یاران جایگاه ویژه و ممتازى دارند که آنها پیش از بقیه به حضرت مىپیوندند ولیکن در انتها همگى پروانهوار به گرداگرد آن شمع پر نور الهى جمع گشته و مىگردند تا به زودى جهان را از برکات وجودى خویش بهرهمند سازند.
بخش اول - علامات پیش از ظهور
احادیثى که حوادث ایّام نزدیک به ظهور را ترسیم و محدوده آن عصر را مشخص مىکنند مىتوان به چهار قسمت زیر دستهبندى کرد:
1. عصر ظهور
در برخى از احادیث شریفه ما ویژگىهاى کلى و عمومى ظهور به همراه اشارهاى به برخى جریانات مشخص آن زمان دیده مىشود که از جمله آنها مىتوان به حدیث مفصلى که گفتگوى آمیخته باناباورى زیاد سلمان با حضرت رسول(ص) را در مراسم حج بیان مىکند - که در شمارههاى پیشین آوردیم - اشاره کرد.
2. سالهاى ظهور
احادیثى که به بررسى سالهاى ظهور مىپردازند، حوادث، اتفاقات و نشانههاى بیشترى را بیان مىکنند و گستره محدودترى را به تصویر مىکشند که از جمله آنها همان علاماتى است که از کتاب الارشاد شیخ مفید در پایان بخش پیشگویىهاى ائمه(ع) آوردیم.
در احادیث دیگر هم چنین آمده است:
امام صادق(ع) فرمودند:
زمانى که مردم در عرفات ایستادهاند، وقتى سوارى که بر شترى تیزپا نشسته آنها را از مرگ خلیفه خبردار مىکند و با مرگ او فرج آل محمد(ص) و همه مردم مىرسد.1
ابوبصیر مىگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که مىفرمودند:
کسى که مرگ عبدالله را براى من ضمانت کند من هم ظهور قائم را براى او ضمانت مىکنم.
سپس فرمودند:
وقتى عبداللَّه بمیرد مردم پس از او با کسى متحد نشوند! انشاءاللَّه و این جریان بدون امامتان آرام نمىشود و حکومت و سلطنت سالانه و طولانى مدت از بین مىرود، مدت سلطنتهاى پادشاهان به ماه و روز نمىکشد. پرسیدم: آیا این دوران طول مىکشد؟ فرمودند: »هرگز!«2
از امام باقر(ع) نقل شده که فرمودند:
وقتى بنىفلان به خاطر چیزى که میان آنهاست دچار تشتت و اختلاف شدند منتظر فرج باشید و فرج شما جز با اختلاف بنىفلان محقق نمىشود پس آنگاه که گرفتار اختلاف شدند چشم انتظار صیحهاى در ماه رمضان و قیام قائم(ع) باشید که خدا هرچه را بخواهد انجام مىدهد. قائم قیام نمىکند و شما هم آنچه را عاشقش هستید نخواهید دید تا وقتى بنىفلان بر سر آنچه در بینشان است مبتلا به اختلاف و درگیرى شوند و وقتى چنین شد مردم به آنها (ملکشان) طمع مىکنند و وحدت ویکپارچگىازبینمىرودو سفیانى شورش مىکند. سپسادامهدادند،بنىفلانبالاخره سلطنت خواهند کرد و پس از پادشاهى، آنها به اختلاف دچار مىشوند و سلطنتشان به باد مىرود و حکومتشان پراکنده و متشتت مىشود...3
همه مؤمنان لازم است که این نشانه را به خوبى بشناسند و کسانى را که به دروغ ادعاى مهدویت کردند با کمک آنها به راحتى و با قاطعیت تکذیب کنند. پس از وقوع این علائم حتمى است که فرج مؤمنین مىآید و خداوند تبارک و تعالى درد سینههایشان را شفا داده و پریشانى را از دلهاى ایشان مىزداید
3. سال ظهور
در این قسمت احادیث به طور دقیق حوادثى را بیان مىکنند؛ خصوصاً در نیمه دوم سال که از شورش سفیانى در رجب شروع مىشود و با نداى آسمانى در
طبق نظام عددى یا رقمى و بر حسب تقویم اسلامى سال ظهور فرد است و روز طلوع آن خورشید تابان هم شنبه دهم محرّم الحرام که مصادف با عاشوراى حسینى است
ماه رمضان و شهادت نفس زکیه در 25 ماه ذىحجة ادامه مىیابد و به ظهور نور مبارک حضرت مهدى(ع) در عاشورایى که با شنبه مصادف شده است ختم مىشود. این روایات علامتهاى حتمى ظهور را که مدتى پیش از آن واقعه عظیم واقع مىشود در برمى گیرد و از مسلماتى است که به آنها یقین داریم و معتقدیم در مورد آنها بدأ4 (تقدیم و تأخیر ناشى از برخى علل) رخ نمىدهد. همه مؤمنان لازم است که این نشانه را به خوبى بشناسند و کسانى را که به دروغ ادعاى مهدویت کردند با کمک آنها به راحتى و با قاطعیت تکذیب کنند. پس از وقوع این علائم حتمى است که فرج مؤمنین مىآید و خداوند تبارک و تعالى درد سینههایشان را شفا داده و پریشانى را از دلهاى ایشان مىزداید.
تمامى ائمه(ع) وقتى که از حضرت مهدى(ع) و علائم ظهور ایشان و نزدیکى قیامشان صحبت مىکردهاند در برخى موارد متذکر مىشدهاند که بعضى از این نشانهها از حتمیات ظهور است و به طورى که اگر آنها محقق نشده باشند حضرت مهدى(ع) ظهور نخواهند کرد.
4. نشانههاى برپایى قیامت
این نشانهها که عبارتند از خارج شدن جنبندهاى از زمین (دابةالارض) که با مردم صحبت مىکند و طلوع خورشید از مغرب و آتشى که از عمق زمین خارج مىشود و مردم را به سوى محشر و قیامت سوق مىدهد و... از جمله روایاتى که به تبیین آنها مىپردازد این حدیث است که حضرت امیر(ع) فرمودند که حضرت رسول(ص) مىفرمودند:
ده چیز حتماً پیش از قیامت خواهد آمد: سفیانى، دجال،دود، جنبده (دابة)، خروج حضرت مهدى(ع) و طلوع خورشید از مغرب و فرود آمدن عیسى و فرو رفتن زمین در مشرق و فرو رفتن در جزیره العرب و آتشى که از اعماق زمین خارج مىشود و مردم را به سوى محشر سوق مىدهد.5
بررسى رویدادهاى شش ماهه دوم آخرین سال غیبت حضرت مهدى (ع
در این سلسله مطالب سعی دارم رویدادهای آخرین سال ظهور را بررسی کنم. البته ممکن است در ارائه مطالب از منابع مکتوب و الکترونی گوناگونی استفاده شود که به حتم منابع ذکر خواهند شد تا رعایت امانت داری هم شود.
انواع ظهور
همانگونه که غیبت حضرت ولى عصر(ع) به دو بخش صغرى و کبرى تقسیم شده است در مورد ظهور حضرتش هم ظهور اصغر و ظهور اکبر (فجر مقدس) را مىتوان دید.
براى واضحتر شدن این مطلب باید گفت:
غیبت صغرى آن زمانى مطرح شد که شیعیان پس از مدتها ارتباط مستقیم و از نزدیک با امام زمان خویش(ع) هنوز چندان آمادگى فهم و قبول بحث غیبت و ندیدن ایشان را نداشتند؛ چرا که نمىدانستند بدون حضور امام چگونه مىتوان از سویى با یکدیگر همراه و همگام و متحد بود و از سوى دیگر احکام شرعى و مسایل دینى را استنباط و استخراج کرد. علاوه بر دهها مطلب دیگرى که آنها را به سوى امامشان متوجه مىکرد و باید در عصر غیبت خود بر عهده مىگرفتند.
هر چند در عصر غیبت صغرى این طور نبود که هر کس بتواند به خدمت حضرت مهدى (ع) برسد لیکن با وجود چهار نایب حضرت، ارتباط شیعیان همچنان با امام خویش برقرار بود، تا مبادا به خاطر این تغییر وضعیتِ ناگهانى دچار حیرت و سردرگمى شوند. در طول این مدت که حدود 70 سال طول کشید تا حدى موضوع غیبت براى شیعیان جا افتاد و از لحاظ ذهنى و فکرى براى حضور در عصر غیبت کبرى آماده شدند.
همانند این جریان را در آن سوى قضیه هم خواهیم داشت؛ یعنى همانطور که عصر غیبت به دو بخش صغرى و کبرى تقسیم شد تا مردم با مفهوم غیبت علاوه بر آشنایى، انس بگیرند، در مورد ظهور هم چنین مطلبى صادق است و عصر ظهور به دو بخش اصغر و اکبر (فجر مقدس) تقسیم مىگردد. در عصر ظهور اصغر هر چند مردم توفیق زیارت حضرتش را پیدا نمىکنند لیکن حوادثى را مشاهده مىکنند که مقدمات ظهور اکبر به شمار مىآیند و مردم را براى زندگى در آن زمان آماده مىکنند.
این تقسیمبندى را مىتوان از برخى روایات برداشت کرد. مثلاً در برخى احادیث حضرت را به خورشید فروزان تشبیه نمودهاند. به خوبى مىدانیم که پیش از غروب خورشید اشعه هاى آفتاب تا مدت معینى مىماند و پس از آن سیاهى شب بر آسمان سایه مىافکند و طلوع خورشید هم سریعاً واقع نمىشود بلکه پس از آنکه زمان اذان صبح شد به مرور هوا روشن شده و در پى آن شعاعهاى نورانى خورشید در آسمان پدیدار مىشود.حضرت مهدى(ع) هم که خورشید تابان آسمان امامتند، خواهىنخواهى، پیش از آنکه وجود مقدسشان بخواهد بر همگان ظاهر و آشکار گردد، باید ظهور اصغرى داشته باشند که زمینه ساز آن ظهور اکبر گردد.
البته نباید توقع داشت که شرایط غیبت صغرى با ظهور اصغر یکسان باشد. همانطور که آنچه از خورشید پیش از غروب و پس از طلوعش مىبینیم یکسان نیست.
برخى از مسائلى که شاید در عصر ظهور اصغر دیده شوند از این قرار است:
ادامه مطلب...
صبح شنبه ای که مصادف با عاشوراست، حضرت حجت (عج) پس از اقامه دو رکعت نماز اولین خطبه غرای خود را به گوش جهانیان می رساند.
آن گونه که از احادیث برمی آید، به دنبال حوادثی که در ماه های پیش از ظهور امام زمان (عج) در جهان رخ می دهد، حدود هفت نفر از عالمان دینی و همراهان آنها از نقاط مختلف عالم اسلام رو به سوی حجاز کرده و مخفیانه به دنبال حضرت مهدی (عج) می گردند تا با ایشان بیعت کنند.
عقل باید بیاید مردم را به هم نزدیک کند اگر این مقدمه عرضم روشن شد حالا بیائید در مرحله اسلام.
مسئله عقل درموضوع امام عصرآمده. خودبخود به معنی آماده شدن مردم هم به موجب روایات در زمان امام عصر و قبل ازظهورامام عصر آماده می شود نتیجه 100% دیگر مثبت است حالا دیگر بیان مطلب که چطور یک حکومت بنام حکومت اما عصر تمام جهان را اداره کند. اول مسئله عقل.مردم چرا به هم نزدیک می شوند به اعتباررشد عقل هم نمود رشد عقلی بالاتر شد ملوک الطوایفی محکوم می شود وحکومت مرکزی و قدرت قانون قویتر.اخبار چه می گوید درباره مسئله ظهور امام عصر از نظر عقل یک روایت است از امام باقر(ع) است که در تمام کتب نوشته شده.
عن ابی جعفر(ع) اذاقام قائمنا وضع الله یده علی روس العباد وجمع بها عقولهم و کملت بهی احمالهم.
اما باقر می فرماید زمان ظهوراما عصر می رسد قبل ازظهوراین یکی ازمقدمات ظهوراست وضع الله یده علی رئس العباد نمی گوید وضع الله یده علی روس مسلمین یا مومنین می گوید وضع الله یده علی روس العباد دست رحمت حق بالای سرشرقیها،غربیها،اروپائیها،آمریکائیها،آسیایهامی آید.این دست رحمت حق چه می کند. می گوید فجمع بها عقلوهم با دست حضرت حق عقلهای مردم متمرکز می شود وکملت بهی احملاهم عقل مردم کامل می شود.قبل ازظهورامام عصر یکی از شرایط ظهور ترقی عقل مردم است. یعنی باید اینقدر سطح افکاربیاید بالا اینقدرمغزها باید ترقی کند که تمام روی کره زمین بتواند حکومت را بپذیرد وچون ازنظر روانشناسی اجتماعی اصل اساسی و پایه اصلی قدرت حکومتهای بزرگ دردنیا برمقیاس ومعیار صلاحیت عقلی مردم است پس شرط اول عقل است. اینرا اخبارما می گوید این جمله را خوب دقت کنید درروزگار های گذشته ملوک الطوایفی شکل هندوستان،هندوستان هریک منطقه یک ماهاراجه داشت.اوسلطنت می کرد او حکومت داشت منطقه اش چقدر بعضی ازمنطقه ها بزرگ، بعضی کوچک ماهاراجه،ماهاراجه،ماهاراجه همش ماهاراجه.این یعنی حکومت ملوک الطوایفی.حالا الان چطور شده که 400 میلیون زیر بار یک حکومت است. سطح می آید بالا هرچه سطح فکربالاتر بیاد ملوک الطوایفی محکوم می شود واصول دموکراسی به قول امروز که عالیترین حکومت شناخته شده است دردنیای امروز مردم را اداره میکند پس شرط اول عقل. این درحدیث ماآمده یعنی یک کسی بخواهد یک بحث علمی کند آیا می شود دنیا را یک حکومت اداره کند جواب مردمون هست، نه مثل بره اند. یک ذره که آمدند بالا خانواده یک ذره بالاترعشیره یک ذره بالاتر قبیله یک ذره بالاترایل یک مقداربالاترشهر یک مقداربالاتردوتاشهر،ملوک الطوایفی می آید بالا یهو می گویند 20 میلیون یک حکومت می آید بالا100میلیون یک حکومت می رود در آمریکا 200 میلیون یک حکومت
می رود درهندوستان 400 میلیون یک حکومت می روددرچین کمونیست 800 میلیون یک حکومت. اگرعقلها بیاد بالا که معنی ملوک الطوایفی برود و یک قانون برسر همه سایه باندازد خب این چه مانعی دارد امروزدرکره زمین می کند 3میلیارد ونیم بشره.سه میلیارد و500میلیون.خب وقتی قدم به قدم آمد می آید معیار عقل امام باقرمی فرماید قبل از ظهور امام عصر عقلها باید بیاد بالا.خب حالا این عقل اما دومیش را باید خوب گوش کنید من گمان می کنم آنها ئیکه سوال کردند اگرتوجه بکنند دیگرمطلب روشن می شودگفتم 3 عامل سازنده است که 1- اقتصاد 2- فرهنگ3- خودبخود.گفتم خودبخود را می گویندنه معنی اش این است که علت ندارد، مزاج جامعه برای تحول آماده است بسته به آنکه رگ را بزند، زد، اگر به موقع زد آنا دگرگونی است.
مثالی که توکتابهامی نویسنده مال آبراهالینکلن است اما ما مثال داریم.قیام انبیا چرا گرفت اینراهیچ دقت کرده اید انبیای بزرگ هرکدامشان که آمدند درموقعی آمده اند که مزاج مردم برای تحول خودبخود آماده بود مثلا درمورد موسی می گوید یزبحون ابناکم ویستهیون نساکم و فی ذالکم بلائکم من ربکم عظیم. به اشد بدبختی آل اسرائیل دردست فراعنه زندگی می کردند.پسرها رامی کشتند دخترهارا باقی میگذاشتند ذلت،تیره روزی ،گرفتاری،محرومیت،بدبختی درحداعلا. یک وقت موسی آمد آیا منشا تحول موسی اقتصاد بود نه منشا تحول فرهنگ بوذد آن هم نه اینها مدت می خواهد پس تحول مصردرزمان موسی چراشد.همین بحث خودبخود آیا خودبخودی حساب بود. نه مزاج مردم آماده بود. موسی درست نشترزد خون پرید.ومطلب عملی شد.بیاید دردوره پیغمبر اسلام واقعااین پیشرفت بحت آوری که مسلمانان دردنیا کردند همش روی قدرت نظامی مسلمانان بود.مسلمانها درسربازی قوی باایمان فداکارازخودگذشته، ولی آقایان اصلاعددهایی که توکتابها نوشتند جوردرنمی آید.درجنگ یرموک درزمان عمرتمام مورخین می نویسندعدد سربازان امپراتوری روم 960 هزارنفر بود یعنی یک میلیون 40هزارکم.تمام عدد سربازهای مسلمانها 40 هزارنفر است.آقا مگه 40هزارتامی توانند 960هزارتا راشکست بدهند.ازنظر نظامی حالا هرچی هم خوب باشندغیرازنظامی امروزه. امروز یک بمب اتم ممکن خوردکند اما جنگ آن روزقمه بود قداره بود نیزه بود زره بود کلاه خود،نمی شد جنگ تن به تن. پس چرا موفق شدند براساس جامعه شناسی همین تحول خودبخود. یه مرتبه ملت روم درشکم اسلام هضم شد.چرا هضم شد؟خودبخود.چراخودبخود؟ روم عصبانی بود ازحکومت خودش راه نجات می خواست مسمانها آمدند خودبخود این تحولات دست داد.حالا هرچی خوب بگم براتون غیرازاینکه این حمله تاریخی را بگم که بفهمید مطلب چی بود.درکتابهی تاریخ می نویسند مسلمانها بارومیها دراین جنگ یرموک جنگیدند اما روزاول افتضاح ،دوم، سوم، ماه دوم اما بد. بد جنگ کردند .یک روزآقای ماهان فرمانده کل قوای روم تمام فرماندهان وافسران قسمتها رادریک سراپرده بزرگ جمع کرد همه آمدند.ماهان شروع کرد قدم زدن گفت آبروی روم را بردید حیثیت مارادرهم شکستید این چه جنگ است این چه رسوایی است یک عدد کم مسلمانها برعدد زیاد شما غلبه می کنند چراچرااینقدر بدبختید آقا همین طورکه حرف میزددم دریک پیش خدمت بودش پیش خدمت وزارت جنگ.این ازدرخیمه آمد توگفت قربان عرض دارم بروبیرون چی می خواهی بگی پیش خدمت؟ بروبیرون. گفت راجع به همین مطلب عرضی دارم.بیرون نمی رم راجع به کدوم مطلب راجع به همین شکست.گفت چی می خوای بگی. آقا پیش خدمت گفت آقای فرمانده کل قوا قطعا جزما مسلما امپراتوری روم باید شکست بخورد.وبایدمسلمانها غلبه بکنندگفت چرا گفت برای اینکه نارشائی ناراحتی دراعماق جان تمام مردم راه پیدا کرده گفت به چه دلیل گفت خودم پیش خدمت تاریخه گفت خودم گفت چطور خودت گفت من پیش خدمت وزارت جنگ نبودم من زن داشتم یک بچه دوازده ساله داشتم صدتاگوسفند داشتم باآنگوسفندها زندگی می کردم.یک روزی بچه من گوسفند هارانزدیک خونمون تومرتع برده بود زن من هم آنجا تواطاقش بود ناظر بود یکی ازافرادی که الان زیراین چادرایستاده باسربازانش اومد بره، گوسفند ای مرا دید دستور داد گفت برید پنجتاشوبزارید برای صاحبش بقیه بگیرید بیائید تا رفتن گوسفندای مرا بگیرند بچه دوازده ساله من جیغ زد دادزد گریه کردچرامی بریدبرای چه می بریدگفت سر بچه را بریدیند سربچه منوبریدند.زن من دید بچه اش کشتن دوید مویه کنان وموی کنان عربده زنان وای بچم گفت زن مراهم باهاش عمل منافی عفت کردند تمام گوسفندان را هم بردند.من به خاک سیاه نشستم اومدم این شغل را گرفتم این مملکت نمی شه بمونه باید درمقابل مسلمانها شکست بخورند آقا تا این حرفو زد ماهان فرمانده کل قوا گفت کدوم افسرمعرفی کن. گفت نه معرفی نمی کم اونوکاریش نمی کنید مرا به عنوان مفتری تعقیب می کنید یه بلای تازه ای به سر من می آرید.اینوگفت وزد به گریه وخارج شد.ماهان گفت این چه وضعی است با عصبانیت خیمه را ترک کردورفت. نصف شب همان افسرتحریک کردسرپیش خدمت رابریدند صبح آمدند به ماهان گفتند پیش خدمت کشته شد برای اینکه مبادا سری را فاش کند.بعدهم خودرومیها شکست خورند رفتنداز بین. نمی شود بماند تحول خودبخود ودگرگونی خودبخود که جامعه شناسان می گویند غیراز تحول اقتصادی است وغیرازتحول فرهنگی است.فهمید ید اگرمزاج جامعه برای دگرگونی آماده باشد با تحول خودبخود تمام مردم آن تحول رااستقبال می کنند.حرف ما درباره امام عصراین است.شرایط تحول خودبخود دردنیا پیدا می شود. مزاج مردم برای پذیرش حکومت امام عصرآماده می گردد به تمام معنی الکلمه حالا خواهید گفت چه تحول خودبخودی.ببینید نمونه چیه دراخبار. مثلا درروایات عددکشتارهای قبل از قیام اما عصررا می گوید این کشتارهای زیاد مال قبل ازحکومت امام عصر است می فرماید لا یکون هذالامن قیام امام عصر نمی شود ولی زمان نمی آید حتی یذهب الثلثان الناس تاوقتی دوثلث بشر کشته شوند.سه میلیارد،دومیلیارد کشته شوند.سه میلیارد وششصدمیلیون،دو میلیاردوچهارصد میلیون نفر باید قبل از ظهورحضرت کشته شوند.
بعد حتی راوی عرض می کند اذذهب قلت اذا ذهب ثلثان من فمن یبقی وقتی دو ثلث بشر برود دیگر کی می ماند قال امات الرون عن تکونوا فی الثلث باقی آن امام به صحابی اش گفت شما دلتان نمی خواهد جزء ثلث باقیمانده باشید .
نه من نمی توانم تصورکنم آنروزی راکه دوثلث بشربره.نه شما می توانید تصورکنید.محال،من که محال.بشری که دوثلثش رفته ویک ثلثش باقیمانده این چه حالی دارد.عصبانی است ناراحت لعنت نفرین.اصلا نمی فهمم من که نمیتونم فکر کنم دو ثلث بشربمیره اولا آنروزی که امام صادق می فرمود دوثلث بشر بره دوره قمه و قداره بود با قمه و قداره که نمی شود دوثلث بشررا کشت.تا شروع کنند به کشتن نسلهای بعد بزرگ می شوند.خلاء را پرمی کنند اصلا نمی شود.این دوثلث بشررا حالا می توانیم بفهمیم.یعنی الان موشکهای قاره پیمای شوروی با کلاهک اتمی سه پیکانه و پنج پیکانه سراسرآمریکا راهدفگیری کرده.حاضرروی سکوهاست.4تاش مال کالیفرنیاست 3تاش مال واشنگتن 2تاش مال نیویورک 5تاش مال نیوجرسی.همه هدف گرفته با زاویه های معین حاضر.درآمریکا هم روی سکوها موشکها با کلاهکهای اتمی سراسراتحاد جماهیرشوروی را هدف گرفته حاضربرراه.چین کمونیست هم که به نام شخص ثالث وارد شده آنهم برای هردو هدف گرفته حاضر.خدا نکند جنگی بشود.همین قدرفرمانده امضا کرد که کلیک بشود موشکها کلیدها تق تق تق یا الله رفت آقا اونا ازاون ور اینا ازاینوراونا ازاون اون از اینور. هشت صبح شلیک آغاز شد ساعت 11 دوثلث بشر خاکستر شد حالا می فهمیم یعنی چه.8صبح فرمان ،ساعت 11 ،12 دو ثلث بشررفته.اخبار چی؟وای وای از اون اخباری که می رسدبرای باقیمانده ها.تمام فرانسه رفت.تمام انگلستان رفت.تمام سوئدرفت.تمام نروژرفت تمام دانمارک رفت تمام آلمان رفت .نمی دونیم چه خبره.اصلا نمی شه فهمید کی باقی می مونه یک ثلث.این یک ثلث چه حالی دارند.این یک ثلث مزاجی دارند که جامعه شناسی می گه تحول خودبخود.این اونه.
همه عصبانی شده تمام ناراحت ازچی ازتکنیک ازصنعت ازموشک ازاتم ازهیدروژن.نفرین برموشک نفرین براتم.جان بشر را گرفت.ریشه بشرراکند.منشاءتمام بدبختی شد.آقا این مردم به جان آمده ازدست تکنیک مادی براثرفشارشدید درآن جنگی که امام می گوید دوثلث بشر می ره.یک مرتبه تمام دلها می رود به ماوراء طبیعت و به خدا همه می گن ای خدا آیا یک نجات دهنده نیست؟آیا یکی نیست بلارابردبدبختی را ببرد.آدمکشی را ببرد.جنایت را ببرد.ای الله فرجی کن.همه کارد به استخوان رسیده مزاج دنیا آماده است برای چی؟ برای یک انقلاب ایمانی وبرای قبول یک حکومت آسمانی .یک مرتبه درآن موقعی که مزاج دنیا آماده است روایت می گه منادی حق ندامی دهد تمام مردم می شنوند می گوید الایا اهل العالم قد ظهرمهدی آل محمد ولاتخالفوعن فتضللومی گوید مردم، رهبرالهی پیشوای آسمانی نجات دهنده بشرنابود کننده بیدادگری و ستم ظهور می کند. مردم بیاید ازاوامرش اطاعت کنید مبادا سرپیچی کنید که گمراه می شویدآقا همه می ریزند به استقبال .کارد به استخوان رسیده جان به لب آمده.انقلاب خودبخود باید دردنیا پیدا شود.انقلاب خودبخود یعنی مزاج مردم برای پذیرش یک امرالهی وروحانی آماده می شود.اونوقت ببین چه قدرخام می گه اونیکه می گه آقا درمقابل سلاحهای نیرومند شمشیرامام عصرچه می کند دوتاجواب سه تا جواب.اولا شمشیرسنبل است.الان ما شیروخورشید داریم شمشیر بدست.که چی عهد و دوره شمشیر گذشته.شمشیر چیه شمشیر سنبل.دوم اگر قضیه قضیه خرق عادت باشد.ششمشیرمتکی به اراده حق تمام قدرتها را به یک اشاره خاموش می کند.این دوتا .سوم آقا تمام صاحبان سلاح پناه می برند به امام عصرشما نشنیدید که گاهی توجنگها فرمانده نظامی با همه اسلحه تسلیم شده.همه دنیاکه بیچاره شدند یک بوی روحانی بشنوند می روند.اشک می ریزند.این قضیه را گفتم در یک منبراینجا هم جاش بگم.مرحوم آیت الله مرحوم آقا سید محمد تقی خوانساری رضوان الله علیه درقم بود.قم گرفتاربی بارانی شد آقا بالاخره تصمیم گرفتند بروند مصلی.اینها که می گم یکی ازتجار محترم قم که خیلی هم مردمورداعتمادی بود مرد وچیز فهم،تمامشوگفت،گفت آقا حاضرشید گفت من میام بریم برای صلاه استسبار گفت به مردم خبر داند با تمام اون چیزی که اسلام گفته پا برهنه بچه ها ازمادرجدا کنند بره را ازگوسفند جدا کنند گریه شیون همهمه حرکت کردند گفت اینها می رفتند رودخانه هم خشک،یه عده هم تورودخونه می رفتند.یه عده جوان خام هم متلک می گفتند می گفت تورودخونه نرو سیل می بردت.اما اینها اعتنا نکردند،رفتند. درموقع جنگ بود پایگاه نظامی های آمریکائیها درخاک فرج بود. به محض اینکه سیل جمعیت آمد خیال کردند می خواهند به پایگاه حمله کنند تما مسلسلها سوارشدند که بکوبند مردم خلاصه به رئیس شهربانی گفتند رفت گفت آقا مردم می خواند برای دعا برند به شما کاری ندارند.اینجا بیابون آقا خلاصه آمدنداونها نگاه کردند همه پشت مسلسل مرحوم حاج آقا محمدتقی آمد دعا خوند مردم نماز،گریه چه کردند نمی دانم خلاصه به فاصله کمی باران آمد عجیب اینوکارندارم وقتی باران آمد آمریکائیها تکان خوردند به وسیله رئیس شهربانی ازمرحوم حاجآاقا محمد تقی وقت گرفتندامرا، فرماندهان بزرگ آمدند مثل اینکه توکلیسا در مقابل محراب زانو می زنند آمدن آقای محمد تقی زانو زدند گریه کردند التماس کردند دستها روآوردند هی حرکت دادند مترجم گفت اینا میگن آقا تومسیح زمانی تومستجاب الدعوه توکه دعا کردی باران آمد دعا کن جنگ تموم بشه ما پیش زن و بچمون بریم ما به جان آمدیم اینو برای چی دارم می گم می گن سربازدر قربت مونده که هنوز صدمه ای هم ندیده تا یک جرقه ای روحانی می بیند می آد التماس می کنه دعا کن ما نجات پیدا کنیم می گویند امام می فرماید قبل ازظهورامام عصردوثلث بشرکشته می شود نه من می فهمم نه تو می فهمی اگردرکره زمین سه میلیارد وشش صد میلیون بشر باشه دریک روزدو میلیاردوچهارصد میلیون کشته بشن اون یه میلیاردودویست میلیون چه حالی دارند.چه دلی دارند.چه روحیه ای دارند.چه اشک وآهی دارند.چه آمادگی برای تحول دینی وروحانی وانقلاب معنوی دارند امام عصرآن زمان می آد شرایط حکومت با این بیانی که گفتم دیگه خیلی واضحه این بحث امشبمون.
بسمک العظیم الاعظم یا الله
پروردگارااسلام واسلامیون را قوت عنایت بفرما
مسلمین را درپناهت محافظت بفرما
به مرضا شفا عنایت بفرما
خیردنیاوآخرت مرحمت بفرما
سخنرانی آقای فلسفی در مورد شرایط حکومت امام زمان
بسم الله الرحمن الرحیم
لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم حسبن الله ونعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر
والحمدالله رب العالمین بارء الخلائق الاجمعین باعث الانبیا والمرسلین الذی بعدولایری وشهد ولا نجوی خلق خلائق بقدرته ونشر ریاح بالرحمته وصلاه وسلام علی سیدنا ونبینا حبیب اله العلمین العبدالمویدورسول المجدد وَالمصطفی الامجد المحمودالاحمد ابولقاسم محمد صلی الله علیه وعلی اهل بیت سیدین وطاهرین المعصومین المکرمین
قال الله العظیم فی کتابه هوالذی ارسل الرسول بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدین کله ولوکره المشرکون
به مناسبت ایام نیمه شعبان سه شب گذشته درباره یک قسمت از خصوصیات مقام مقدس امام صحبت کردم.
درخلال این شبها بعضی آاقایان وجوانان مراجعه کردند ودرباره حضرت بقیه الله سوالاتی کردند برای اینکه وقت مجلس ماباامشب بیش از سه شب نیست فکرکردم امشب مسیرسخن را پیرامون حضرت ولیعصر قرار بدهم وهر شب درباره یکی از خصوصیات مربوط به آن حضرت صحبت کنم ودرضمن سوالاتی را هم که کرده اند ووعده داده ام که در همین مجلس در ضمن بحث جواب بگویم ،جواب گفته شود.
یکی ازَسوالاتی که از نظر جامعه شناسی به اصطلاح امروز اهمیت دارد بحث پیرامون حکومت وحدانی امام عصر است.در تمام جهان این سوال پیش می آید که آیا یک حکومت می تواند تمام دنیارا اداره کند، آن هم با تفاوت افکار، با تفاوت ذوقها و سلیقه ها و ساختمان مغزها و تفاوتی که بین ملتهادر شرق عالم و غرب عالم است.چون آنطوری که ما در روایات و اخبارمان داریم در زمان امام عصر حکومت در جهان حکومت اسلامی است و حتی در ذیل همین آیه ای که در آغاز سخن عرض کردم روایاتی آمده است خداوند درقرآن فرموده: هوالذی ارسل رسوله بالهدی والدین الحق لیظهره علی الدین کله ولوکره المشرکون.
پروردگار عالم پیغمبر اسلام را به منظور هدایت مردم و با دین حق فرستاده است برای اینکه پیغمبر اسلام و دین اورا برتمام ادیان عالم پیروزکند و بر تمام برنامه های جهانی غلبه بدهد و این قضیه به قدری مورد قضای قطعی پروردگار است که می فرماید ولوکره المشرکون اگر مردمان بی ایمان هم دردنیا به این غلبه مطلق و به این پیروزی بدون قیدوشرط راضی نباشند اراده قطعی پروردگار این است که این مطلب عملی شود ولو مشکرین ناراضی باشند.
بعضی اخبار و روایات می گویند آن زمانی که دین مقدس اسلام وآئین رسول اکرم بر تمام ادیان جهان غلبه می کند و حکومت بی قید وشرط اسلام در سراسر گیتی حاکم می شود در حکومت آسمانی اما عصر است.
آنوقت در اینجا این سوال پیش می آید البته این سوال صرفاّیک سوال علمی اجتماعی و روانشناسی اجتماعی است وآن این است ملتها و مردم جهان از نظر طرز تفکر و فرهنگ و منطقه زندگی و درجه رشد عقل و فکر با یکدیگرمتفاوتند اصلا مشود با این همه تفاوت یک حکومت بر دنیا حاکم باشد و یک قدرت و یک سازمان تمتم مردم روی کره زمین را اداره کند یا نه؟
جواب این مطلب را بر اساس و اصول همان سوال باید داد یعنی یک وقت صحبت صحبت عقیده ماست به موجب آیات واخبار می گوییم به سندهایی از رسول اکرم و ائمه معصومین رسیده است این کار شدنی و عملی است و یک روزی در جهان لباس تحقق ووقوع می پوشد.این جواب از نظر اصل مطلب به نام یک فصل دین است اما در باره اینکه از نظر تئوریهای علمی آیا این کار شدنی هست یا نه؟
باید بهتون عرض کنم که خوشبختانه از بعد ازجنگ بین الملل دوم به این طرف اصلا وضع افکار دانشمندان جامعه شناس دگرگونیهایی پیدا کرده که نه تنها می گویند یک حکومت می تواند دنیا را اداره کند و حتی پرونده حکومت وحدانی الان در سازمان ملل است.
بعضی دانشمندان غربی که خیلی اوج گرفته اند و می گویند الان بشر در سر یک دو راهی است یا حکومت واحد جهانی و یا نابودی بشر بر اثر جنگ سوم اینقدر قضیه از نظر علمی نزدیک شده و افکار جامعه شناسان به این امر متوجه شده است حالاالبته در این باره مطالعه بسیار دارم و اگر خود این مطلب را با آن مقداری که مطالعه دارم بخواهم مبسوطا صحبت کنم شاید واقعا چهار شب باید تمام بحث را مستقلا تمرکز بدهم روی این مطلب که برچه اساس واصولی می شود دنیا با یک حکومت اداره بشود ولی برای اینکه هم جوابی به سوالات داده باشم دنبال این مطلب وهمین بحث را یک شب به خواست خداوند بیان کرده باشم البته خیلی فشرده صحبت می کنم امیدوارم نتیجه بحث برای ما نسبت به این موضوع روشن کننده بحث باشد.
می گویند بشردرآغازامر پرخاشگر و متجاوز بود و این کشش پرخاشگری الان هم هست و حتی درباره اینکه تحلیل می کنند که چرا در دنیا اصلا جنگ واقع می شود می گویند سرش پرخاشگری و حس تجاوزی است که در بشر است.قرآن هم گاهی طبع انسان را که صحبت می کند میگوید انه کان ظلوما جهولا یا میگوید ظلوم کفار یا می گوید ان الانسان لفی خصر و امثال این اموراما آن پرخشگری که درآغاز ه نظر می آید این است که بشرازدست بشر احساس آرامش نمی کرد می گفت من می روم در جنگل زحمت می کشم مقداری میوه جنگلی بدست می آورم که بخورم اما اطمینان ندارم که آن غار پهلوی غار من ،سکنه اش به من حمله کنن مرا بکشند و ذخیره مرا ببرند.این روح پرخاشگری در بشر بودو بعد بشر متوجه شد که اگر با هم بسازند و یک زندگی بعنوان تفاهم به وجود آورد این خطر از بین می رود و بهتر می تواند زندگی کند لذا سرآغاز زندگی اجتماعی شد.اول که زندگی اجتماعی آغاز شد به صورت یک خانواده بود بعد که مقداری سطح فکر بالاتر آمد شد به صورت عشیره بعد که مقداری بالاتر آمد شد به صورت قبیله بعد که مقداری بالاتر آمد شد به صورت یک حکومت و لی حکومت استبدادی بعد بالاتر آمد مسئله ملوک الطوایفی به خودش رنگ گرفت می گویند رسیده تا به الان که دنیا حکومت دموکراسی پیدا کرده وزندگی اجتماعی 100 میلیون، 150 میلیون، 200 میلیون تا جائیکه زندگی 800 میلیون درچین کمونیست به صورت یک حکومت در آمده.800میلیون و یک حکومت و یک اداره .چطور شده که بشر به این وضعیت درآمد؟میگویند سربزرگ قضیه این است که سطح فکر بالا آمد.هرچه بشر بهترفکر کند وبیشتردرک کند تمکین درمقابل حکومت مرکزی وتمرکزقدرت ملی بیشترمی شود می گویند هر قدر سطح فکر انسان کوتاهتر باشد به زندگی حیوانی نزدیکتر است.هر قدر سطح فکر مردم بالاتر بیاید به زندگانی انسانی نزدیکتر است.
بنابراین معیار قبول حکومت بزرگ برمعیاررشد عقل وتکامل فکرمردم است.این یک مقدمه اساسی بحث است.اگراین مقدمه را فراموش کنید یا الان توجه نفرمائید آنوقت درخلال بحث نتیجه گیریمان ناقص می شود. انسان هرقدر به دنیای حیوان نزدیکتر باشد زندگی فردی بیشتری دارد یک گوسفند خودش می خورد یک بز خودش می چرد یک کبوتر خودش دنبال غذا می رود ولی وقتیکه سطح فکر بالا آمد تعاون می آد همکاری می آد مواظبت و کوشش می آد وبالنتیجه خانواده می شود،عشیره می شود،قبیله می شود ایل می شود، شهر می شود، مملکت می شود، یک میلیون می شود 100 میلیون می شود ،800 میلیون می شود و برهمین معیار اگر برود جلو 3میلیارد می شود وقتیکه ما حکومت 800 میلیونی رامی بینیم تحقق دارد چرا باور نکنیم که حکومت 2 میلیاردی هم قابل تحقق باشد معیار بالا آمدن سطح فکر است،این مقدمه اول سخن.
قران میگوید والعصر قسم به روزگار ان الانسان لی خسر این معنی جهان بینی اسلام است می گوید تمام افراد بشر آمریکایی،اروپایی،آسیایی،آفریقایی،هندی شبه قاره کمونیست،غیرکمونیست هرکه هست،می گوید به روزگار قسم تمام بشردرزیا نوضرر وخسران وبدبختی است مگریک فرهنگ واحددرعقیده و واخلاق بین مردم حاکم باشد.آن فرهنگ واحد دراصطلاح قرآن می گوید الالذین آمنواین فرهنگ ایمانی است وعمل الصالحات روش پاک عملی وتواصوا بالحق طرفداری عدل وفضیلت وتواصوا بالصبر خودنگهداشتن درمقابل ناروائیها.مگر این فرهنگ جهانی که الان دارند می گویند ومی گویند ریشه فضائل انسانی راباید رنگ جهانی دادتادنیا به صورت یک ملت درآید واین همه خونریزی وفساد وجنایت دربین مردم نباشد.اتفاقا دراینجا یک عبارت کوتاهی رایادداشت کردم که این شاهد خوبی است که برایتان بگویم از یکی از جامعه شناسان می گوید امروزعلائم بیشماری نشان می دهد که درهمه جا تمایلی برای ازمیان بردن سدهای فرنگی بین ملتها احساس می گردد این سدها برودویک وحدت پیدا شودوممکن است انسانیت به تدریج به سوی آنچه وندلولکی که گفته دنیای واحدی خوانده است یا گراهام والاس که جامعه کبیرنام نهاده است دنیابه سوی این هدف گام بردارد بنابراین ازحالا این زمزمه ها پیدا شده که بشر می گوید باید برود به سوی یک وحدت برود به سوی یک هدف تا دنیا،یک دنیای عدل و حق وانصاف باشد و این جنگهای خانمان برانداز دیگر بین مردم تکرار نشود این هم بازبحث زیاد دارد من فهرست گفتم اول اساس اقتصاد در سزندگی ملتها دوم اساس فرهنگ.
اما سوم می گویند سومین امردرساختن ملتها وحدت ملی تحول خودبخود است.صرنظرازامرفرهنگ و صرفنظرازامراقتصاد خوبخود جامعه ساخته شود.وقتی دربحث خودبخود صحبت می کنند می گویند مرادمان ازبحث خودبخودنه این است که علت نداشته باشد،نه،می گوید سازندگی ملت بی علت نمی تواند باشد خودبخود که می گویییم یعنی نقشه نباشد مزاج خود مردم آماده بشود برای یک سازندگی نو.اینرا تعبیر می کنند به خودبخود و بعد یکی ازجامعه شناسان وقتی درسازدگی خودبخود مثال می زندمی گوید درآن موقع که آبراهام لینکلن آمد وقضیه بردگی را لغو کرد این آبراهام لینکلن نبود لغوکرد این همان تحول خودبخود بود.مزاج مردم برای پذیرش لغوبردگی آماده بود منتها اوسربزنگاه رگ زد بنابراین اگرمزاج جامعه جوری بشود که برای تحول و دگرگونی آماده باشد خودبخو دملتها به هم نزدیک می شوند وخودبخود دنیا به صورت یک ملت در می آید. این سه تا مطلب 1-اقتصاد2-فرهنگ 3- خودبخود آن هم مقدمه اول هم رشد عقل.
ادامه دارد....