سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود را از اندیشه ای که مایه فزونی حکمتت گردد و عبرتی که مایه حفظ تو شود، تهی مدار . [امام علی علیه السلام]
مشخصات مدیروبلاگ
 
سید محمد باقر آقایی[107]
برگ سبزی است تحفه ی درویش تقدیم به تو ای بهترین دوست بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد

خبر مایه

به نام خدا

 

از این ژس قصد دارم برخی پیامکهایی را که دوستان برایم ارسال می کنند و یا خود سروده و برای ایشان ارسال می کنم در این وبلاگ قرار دهم. از اظهار نظرها و پیامکهای شما هم استقبال می کنم. به امید اینکه مورد قبول حضرت قرار گیرد.

 

 

آقا بیا بنه پا بر دیده های ترم

منگر که از همه گنه آلوده ترم

بیا تا بشویم جاده ها با سرشکم

سرشکهایی که می بارد از چشمهای ترم

 

 


87/7/13::: 9:25 ع
نظر()
  
  

به نام خدا

پایان سفر تجاری شام، برای محمد که همچنان در خانه ابوطالب زندگی می کرد، آغاز تحول تازه ای در زندگی اجتماعیش بود. محمد هنوز در حال تجرد به سر می برد و تهیدستی او و ابوطالب، اجازه ی تشکیل زندگی زناشویی را نمی داد. اما مشارکت وی در تجارت و سفر تجاری به شام، توجه خدیجه دختر خولید را که زنی بیوه بود، به او جلب و وی را داوطلب ازدواج با محمد امین کرد. منابع موجود درباره ی شکل و کیفیت اقدام خدیجه برای خواستگاری از محمد(ص) و برخی از اقدامات او، اختلاف دارند، ولی تمام آنها در این معنی اتفاق دارند که خدیجه داوطلب ازدواج با پیامبر شد. محمد چون از پیشنهاد خدیجه مطلع شد، پاسخ داد که من ثروتی برای ازدواج ندارم، اما از خدیجه پاسخ شنید که خود وی حاضر است مهریه و هزینه عروسی را بپردازد. در این گزارش، واسطه های گفتگوی آغازین میان خدیجه و محمد را به اختلاف، نفیسه دختر منیه، غلام خدیجه و عمار یاسر نوشته اند.

صرف نظر از صحت و سقم هر کدام از گزارشها درباره ازدواج محمد(ص) و خدیجه،این ازدواج با حضور عموهای محمد و در قالب جشن و شادی ویژه ای اتفاق افتاد و زندگی تازه امین مکه و دختر خولید آغاز شد. طبیعی بود که خدیجه در آغاز زندگی با محمد(ص) ، علاوه بر انتظارات عادی زندگی زناشویی، از همسرش انتظار داشته باشد که سرمایه ی او را برگیرد و ابزار کسب ثروت و رفاه بیشتر سازد، اما بزودی دریافت که فضایلی که د رمحمد دیده و شنیده و به همان جهت داوطلب ازدواج با یتیم تهیدست عبدالله و شبان قراریط شد، بسیار عمیقتر و فراوانتر از آن است که او را به سوی زخارف دنیوی بکشاند. خدیجه بسیار زود شخصیت محمد را دریافت و دانست که او عشقی عمیق دردل و روحی تشنه در سینه و سودای دیگری در سر دارد. آزادی زید بن حارث از قید بردگی و انتخاب او به عنوان پسرخوانده ی خویش و بی توجهی جدی او به تجارت و کسب ثروت، بذل اموال خدیجه به تهیدستان و درماندگان، با جلب رضایت خود او، نخستین مشعلهایی بود که خدیجه را از دهلیز وجود محمد عبور داد و به ورشنایی خیره کننده قلبش رساند. از این پس ، او همسر محمد و کدبانوی خانه اش نبود، همراز و همدم و همدل او بود، رفیق راهش بود، نه قفل دلش و بند پای صیرورتش. او با محمد ، خدای محمد را می یافت و رنج، ضرورت خلقت تازه اش بود. خدیجه در قالب این رنجها بود که مقامی بالاتر از مریم و زنان برجسته تاریخ ابراهیمی شد. عایشه به این مقام غبطه می خورد.

 

منبع: تاریخ صدر اسلام( عصر نبوت)- دکتر غلامحسین زرگری نژاد- 193

 


87/6/22::: 7:16 ع
نظر()
  
  

دو عکس از جمکران  ماوای و پناهگاه عشاق و منتظران مهدی(ارواحنا لتراب مقدمه الفدا)

 

 

 


87/6/1::: 12:8 ع
نظر()
Awated ،
  
  

به نام خدا

ابن خلدون و احادیث مهدی

ابن خلدون یکی از مورخان به نام در دنیای اسلام و مبدع برخی نظرات از جمله فلسفه تاریخ است. او در مورد احادیث مهدی نظراتی برخلاف نظرات عموم دانشمندان اسلام ارائه کرده است. او در این باره می گوید:

در میان مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخرالزمان حتما مردی از خاندان پیامبر ظهور می کند و دین را تأیید و عدل و داد را آشکار می سازد، مسلمانان از او پیروی می کنند، وی بر تمام کشورهای اسلامی تسلط پیدا می کند، این شخص مهدی نامیده می شود و ظهور دجال و حوادث بعدی که از مقدمات مسلم قیامت است، به دنبال قیام او خواهد بود، عیسی فرود می آید و دجال را می کشد یا در قتل دجال او را یاری می کند و عیسی پشت سر او نماز می خواند.

گروهی از پیشوایان حدیث مانند: ترمذی، ابوداود، بزاز، ابنماجه، حاکم، طبرانی، ابویعلی احادیث مربوط به مهدی را در کتابهای خود به نقل از گروهی از صحابه مانند: علی، ابن عباس، عبدالله ابن عمر ، طلحه، عبدالله بن مسعود، ابوهریره، أنس، ابوسعید خدری، ام حبیبه، ام سلمه، ثوبان، قرة بن إیاس، علی بن هلالی و عبدالله بن حارث آورده اند.

ولی چه بسا منکران این احادیث، در سند آن مناقشه کنند. در میان دانشمندان اهل حدیث معروف است که «جرح» بر «تعدیل»* مقدم است. بنابراین اگر ما، در بعضی از راویان این احادیث نقطه ضعفی از قیبل: غفلت، کم حافظی، ضعف یا انحراف عقیده یافتیم، اصل حدیث از درجه ی اعتبار ساقط می شود... 1

وی آنگاه به نقل از تعددی از این احادیث و بررسی راویان آنها پرداخته و برخی از آنها را غیر موثق اعلام نموده و اضافه می کند:

این است مجموع احادیثی که پیشوایان حدیث درباره ی مهدی و قیام او در آخرالزمان نقل کرده اند و چنانکه ملاحظه کردید، همه ی آنها جز مقدار بسیار کمی مخدوش است.2

این بود خلاصه و فشرده ی نظریه ی ابن خلودن درباره ی احادیث مربوط به مهدی.

دانشمندان صاحبنظر و متخصصان علم حدیث اعم از شیعه و سنی ، سخنان وی را با دلائل روشن رد کرده و آنرا بی پایه و اساس دانسته اند.3 برای نمونه خلاصه ی سخنان «شیخ عبد المحسن عباد»، استاد و رئیس دانشگاه مدینه در کنفرانسی زیر عنوان «عقیدة أهل السنة والأثر فی المهدی المنتظر» در رد نظریه ی ابن خلدون بیان می شود:

 

الف- اگر ابراز شک و تردید در مورد احادیث مهدی از طرف شخصی حدیث شناس بود، یک لغزش به شمار می رفت، چه رسد به مورخانی که اهل تخصص در علم حدیث نیستند. چه خوب گفته است «شیخ احمدشاکر»:

ابن خلدون چیزی را دنبال کرده است که به آن آگاهی ندارد و وارد میدانی شده است که مرد آن نیست. او در فصلی که در مقدمه ی خود به مهدی اختصاص داده، پریشان گویی عجیبی کرده و مرتکب اشتباهات روشنی شده است. اصولا او متوجه نشده است که مقصود محدثان از این جمله که : « جرح بر تعدیل مقدم است» چیست؟!

ب- وی در آغاز فصل مربوط به مهدی اعتراف کرده است که :

در میان مسلمانان در طول قرون و اعصار مشهور بوده و هست که در آخرالزمان حتما مردی از  خاندان پیامبر ظهور می کند...

با اعتراف به اینکه موضوع قیام مهدی در میان تمام مسلمانان در طول قرون و اعصار امری مشهور و مورد قبول بوده و هست، آیا صحیح نبود که او نیز این عقیده ی مشهور را مثل دیگران بپذیرد؟ آیا نظریه ی وی ، با وجود اعتراف به اینکه همه ی مسلمانان بر خلاف او عقیده دارند، نوعی کجروی و تکروی نیست؟ آیا همه ی مسلمانان اشتباه کرده اند و فقط ابن خلدون درست فهمیده است؟!

اصولا این موضوع یک موضوع اجتهادی نیست، بلکه یک موضوع نقلی و غیبی است و جایز نیست کسی آنرا با هیچ دلیلی جز با کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) اثبات کند ودلیل مزبور در اینجا نظریه ی مسلمانان را اثبات می کند و آنان در این موضوع نقلی دارای تخصص هستند.

ج- ابن خلدون پیش از نقد و بررسی این احادیث می گوید: «اینک ما در اینجا احادیثی را که در اینباره نقل شده، ذکر می کنیم»4. و پس از نقل احادیث می گوید: «آنچه محدثان از روایات مهدی نقل کرده اند، ما همه را به قدر توان در اینجا آورده ایم».5

در حالی که وی بسیاری از احادیث مهدی را ناگفته گذاشته است، چنانکه این معنا با مراجعه به کتاب «العرف الوردی بی أخبار المهدی» تألیف سیوطی روشن می گردد. همچنین او از حدیثی که با سند معتبر در کتاب «المنار المنیف»تألیف ابن قیم نقل شده ، غفلت کرده است.

د- ابن خلدون تعدادی از این احادیث را نقل و به خاطر بعضی از راویان آنها در سند آنها اشکال می کند، در حالی که راویان یاد شده، کسانی هستند که بخار ی و مسلم یا حداقل یکی از آنها در صحیح خود نقل حدیث کرده اند و دانشمندان در سند آنها ایرادی نکرده اند.

ه- ابن خلدون اعتراف می کند که تعداد کمی از احادیث مربوط به مهدی جای هیچ نقد و ایرادی از نظر سند ندارد.

بنابراین باید بگوییم آن تعداد کم که به گفته ی وی مرود قبول است، برای اثبات مطلب کافی است و بقیه ی احادیث نیز مؤید آن خواهد بود.6

 

  • جرح و تعدیل از اصطلاحات علم حدیث شناسی استو مقصود از جرح این است که راوی یا راویان یک حدیث از طرف حدیث شناسان با تعبیراتی از قبیل: دروغگو، جاعل حدیث، اهل غلو و تعبیرات دیگری مطرح شده ف که آن حدیث را فاقد اعتبار خواهد کرد.

مقصود از تعدیل، این است که راوی به عنوان: شخص عادل و موثق معروف شود که طبعا حدیث او مورد قبول خواهد بود.

1)      مقدمه، الطبة الرابعة، بیروت ، دارالحیاء التراث العربی، ص 311-312

2)      مقدمه، ص 322

3)      رجوع کنید به : دادگستر جهان، ص 30-49، مهدی انقلابی بزرگ، ص 159-165، منتخب الاثر، ص5-6 پاورقی.

4)      مقدمه ص311

5)      مقدمه ص 327

6)   سخنان مبسوط شیخ عبدالمحسن عباد، در مجله ی الجامعة الإسلامیة چاپ مدینه مورخ ذیقعده 1388ه.ق، شماره 3، سال اول منتشر شده و در اینجا از «موسوعة الامام المهدی» ج1 نقل شده است.

 

 

منبع: سیره پیشوایان- مهدی پیشوائی ص705-707

 


87/5/20::: 8:1 ص
نظر()
  
  

به نام خدا

مدعیان دروغین

 

این روزها چیزی که شاهد هستیم و رسانه ها بیشتر بر روی آن بحث می کنند مشئله مدعیان دروغین است. دروغ همیشه راهی بود که شیطان از آن به عنوان بدل راه حقیقت برای فریفتن آدم وفرزندانش استفاده کرده و می کند و اول بار هم آدم(س) در بهشت وقتی قسم شیطان را در خاصیت عمر جاودانه میوه ممنوعه شنید و چون او سابقه ای از دروغ در ذهن خود نداشت فریب خورد و با خوردن از میوه ممنوعه به عالم خاکی هبوط کرد. شیطان برای فریفتن انسان از ساخت هیچگونه دروغ و بدلی ابا ندارد، از خدایان دروغین(بتها) تا پیامبران ، ادیان ، عرفانها و هزاران موضوع و مسئله دروغین. هر چیزی که در این عالم حقیقتی و وجودی داشته باشد و برای تکامل انسان مؤثر، شیطان به منظور جلوگیری از تکامل هر انسانی و رسیدن او به خدا از آن نهایت استفاده را می برد.

چیزی که این روزها بسیار شایع شده یکی مدعیان دروغین عرفان، اعم از عرفانهای غیر دینی، بی خدایی، سکولار ، جنسی و ... و دیگری مدعیان دروغین در زمینه مهدویت می باشد. این ادعاهای دروغین در طول تاریخ سابقه طولانی دارد که می توان زمینه اسلامی آنها را از همان ابتدای سالهای آغازین اسلام یافت. اما چیزی که باعث می شود ما اکنون به اینها توجه کنیم این است که بر خلاف تصور برخی حتی مذهبیون هر چه روزگار می گذرد ما به روز موعود و ظهور موعود نزدیک می شویم و این اعتقاد مختص ما شیعیان نیست و به همه جوامع بشری اختصاص دارد و همه آنها انتظار این روزگار را می کشند. در ادیان الهی اسلام، یهودیت و مسیحیت باتوجه به آثار به جا مانده از گذشته و با توجه به شرایط موجود نشانه های این وعده الهی نزدیک می نماید. از اینرو شیطان هم برای جلوگیری از تحقق وعده الهی و استقرار حکومت خداوند بر تمام زمین از سوی موعود امم و نیز پایان مهلت داده شده به او از سوی خداوند دست به کار شده و برای تأخیر در این موضوع با فریفتن مردم و کشاندن آنها و علائقشان که اکنون به سوی معنویت و خستگی از دنیای بی خدا و مادی صرف گرایش یافته ، به سوی موهومات و معنویت دروغین این مسائل را برای بشر امروز ایجاد کرده است.

بحث عرفانها و دینهای دروغین را می توانید در کتاب آفتاب و سایه ها نوشته محمد تقی فعالی مطالعه کنید. در این مطلب بحث ما حول مدعیان دروغین در زمینه مهدویت می باشد. ادعاهای دروغ در مبحث مهدویت راشاید بتوان در دو دسته کلی تقسیم بندی کرد. یکی مدعیان مهدویت و دیگری مدعیان ارتباط با امام زمان. تاریخچه مدعیان مهدویت را می توان به دوران پس از حادثه عاشورا بازگشت داد، جایی که مردم به خصوص شیعیان پس از حادثه کربلا و خفقان شدید جامعه و با توجه به انزوای حضرت سجاد(ع) به یاد گفتار پیامبر(ص) در مورد مهدی امت افتادند و زمان رابرای ظهور و مبارزه ی او مناسب دیدند. تحت چنان شرایطی اندیشه مهدویت محمد حنفیه فرزند حضرت علی(ع) توسط مختار ثقفی تبلیغ گردید و عده ای از جامعه شیعه را به سوی خود کشید. ادعای مهدویت ویژه شیعه نبود و در میان اهل سنت هم بودند کسانی که خود را مهدی می نامیدند و با قیامهایی بر علیه دستگاههای حاکمه زمان خود عده ای را جمع کرده و گاهی هم به موفقیتهایی دست می یافتتد.

 اما مسئله مدعیان دروغین ارتباط با امام زمان(ارواحنا لتراب مقدمه الفدا) را باید مختص دروان غیبت کبرا دانست که با قطع ارتباط مستقیم امام معصوم با مردم و شیعیان عده ای با اهداف مختلف وارد این وادی و فریب مردم شدند. امروزه شاید بازار این مدعیان داغتر از گذشته باشد آنهم در شرایطی که سطح سواد مردم نسبت به گذشته بیشتر شده و دسترسی به کتاب ، منابع و اطلاعات بسیار راحتتر از گذشته است. و این جای تعجب دارد و به نظر من دانشمندان جامعه شناسان و روانشناسان و شاید صاحب نظران در برخی دیگر رشته ها باید این موضوع را به طور جدی مورد بحث قرار دهند، که علت گرایش مردم به این ادعاهای دروغین چیست و چرا مردم دنبال این مدعیان دروغین مهدویت، عرفان و ارتباط با خدا حرکت می کنند. این امر باعث می شود که از آنطرف عده ای به طور کلی منکر تمام این واقعیات شوند و با تبلیغ در این زمینه از این سو به حقیقت حمله ور شوند. آنان نیز با دروغ خواندن هر گونه عرفان، یا مهدی و حتی برخی با تبلیغ وجود خدا و آخرت و بهشت و جهنم او به ترویج لاابالی گری ، اباحه گری و مبارزه با دین می پردازند. این دو شق هردو ، دو روی یک سکه اند که به انزوای دین و حقیقت و شاید شکست حق و حقیقت در برابر باطل و کذب می اندیشند.

 


87/5/18::: 7:51 ص
نظر()
  
  

به نام خدا

 

 

تاریخ شناخت گذشته است ، اما آنچه امروزه شور و شوق عامه مردم از تاریخ می طلبد تنها شناخت گذشته نیست، بلکه معنی و هدف گذشته و آینده نیز هست؛ که به آن تاریخ نگری می گویند. در ادیان الهی جریان امور بکلی به مشیت الهی و اراده ی خداوند منسوب است و چیزی جز این آموزش داده نمی شود. در ادیان دیگر هم این تصور مشیت وجود دارد. طبری مانند تمام مورخان اسلام تمام رویدادهای جهان را مخلوق اراده و مشیت خداوند می بیند و تحقق این مشیت را هدف و معنی واقعی تمام تاریخ می یابد. او حدیثی نقل می کند که خداوند اول چیزی که آفرید قلم بود، بدو گفت بنویس ، گفت پروردگارا چه بنویسم ؟ گفت بنویس قدر. هماندم قلم به حرکت در آمد و هر آنچه بود و بودنی است نوشتن گرفت(1). او با بیان این حدیث بیان می دارد که در جهان هر چه روی داده است و روی دادنی است معنی و هدفی جز اراده و تقدیر الهی ندارد.

 در ایران حتی قبل از تدوین خداینامه ها که مبتنی بر همین طرز فکرند، تعلیم زرتشت نیز جهان را صحنه ی نبرد بین خیر و شر می دید که فرجام آن از قبل قابل پیش بینی بود: غلبه ی نهایی خیر. در شاهنامه و خداینامه ها حوادث گیتی عبارتست از یک سلسله فراز و نشیب و پست و بلند که پروردگار بی آنکه به کسی مهر و کین داشته باشد برای مردم پیش می آورد. این طرز تلقی از حوادث جهان ناچار باید مبنی بر بر فکر سرنوشت یا تقدیر خدایی که فقط او از فرجام کار خبر دارد. در تاریخ هرودوت مورخ یونانی این پدر تاریخ می توان خواست خدایان را در حوادث تاریخی دید. در سراسر کتاب او آنچه بر جریان حوادث و احوال انسان مانند داستان کرزوس و احوال خشایارشا حکومت قطعی دارد سرنوشت و دگرگونیهای آن است.

عهد عتیق که می توان آنرا قدیمیترین کوشش منظم اقوام شرقی برای تاریخ نگاری بر شمرد، طرز تفکری بر گفته از تمدن بابل جلوه گر است که بر اساس آن هر آنچه در این جهان روی می دهد جز تصویری از آنچه که در آسمانهاست، نیست و بدینگونه اعتقاد به بخت و طالع و جبر و قضا از زمان بابلیها وجود دارد.

 

 

 

برای قوم یهود گویی تمام جریان تاریخ جز این هدفی ندارد که یهوه می خواهد فرصتی بیابد تا قوم خویش را تعلیم ، تشویق یا تنبیه کند. اگر فاتحان آشور در ضمن لشکر کشی های خویش به عبرانیان بر می خورند و آنها را به اسارت می برند بری آنست که یهوه می خواهد گنکاران یهود را مجازات کند و اگر کوروش به فتح بابل می پردازد به این جهت است که تعدادی از این اسیران را برای تجدید بنای معابدشان به اورشلیم بفرستد. آیا فتوحات اسکندر هم برای همین  بود که اسکندریه به وجود آید و قرنها در دوران تسلط رم مرکز جنب و جوش دلالان و رباخواران یهود باشد و کشف کریستف کلمب هم به خاطر آن بود که در نیویورک یک مرکز بزرگ فعالیت اقتصادی برای فرزندان اسحق به وجود آید؟ اخبار یهود با تعلیم این نوع تاریخ نگری دنیا را به همان اندازه محدود تلقی کردهاند که پیرزنان روستایی هنوز در همه جا محله و قریه ی خویش را عبارت از تمام دنیا می بینند، اما نکته جالب در این تعلیم غلبه ی مشیت الهی بر تمام جریانهای تاریخ است. بوسوئه در قرن هفدهم هنوز تحت تأثیر تاریخ نگر یقوم یهود و آنچه نزد کلیسا مقبول بود، تاریخ را عبارت می دید از تحقق عنایت و مشیت ربانی.از دیدگاه او همه ی رویدادها به نوعی با تعالیم پیغمبران تورات مربوط بود و حتی وجود امپراتوریهای بزرگ جز عقوبت و یا حمایت قوم برگزیده ی خداوند- اسرائیل- علت وجودی دیگری نداشت. اما بوسوئه تصدیق می کرد که خداوند جز در موارد معدود بی واسطه در رویدادهای جهان مداخله نداشته و تقدیر و مشیت خود قاهر خویش را از طریق وسایط و اسباب اجرا کرده است. لیکن این اسباب و وسایط فقط نقابهایی اند که چهره ی واقعی مشیت را از انظار پنهان می دارد و آنچه در واقع یگانه عامل مؤثر است همان مشیت الهی است. اگر خداوند امپراتوری تمام آسیا را به بابلیها داد برای آن بود که یهود را عقوبت کند . اگر موروش را به فرمانروایی نشاند به ان سبب بود که تا انتقام یهودان را بازستاند، و اگر خداوند رومیان را برانگیخت باز برای تنبیه یهود بود. بوسوئه با این بیان خود تمام مشیت الهی را سادلوحانه منحصر در سرنوشت یهود می دید.

 

1-    تاریخ الرسل و الملوک،طبری،

منبع: تاریخ در ترازو- عبدالحسین زرین کوب

 


Awated ،
  
  

به نام خدا

با نزدیک شدن پیامبر به چهل سالگی ، دوره های تحنث آن حضرت نیز افزایش می یافت. هر سال با فرارسیدن ماه رمضان محمد(ص) مکه راترک گفته، در غار حراء به عبات و تحنث می پرداخت. او هرگز انتظار دریافت وحی را نداشت و گمان نمی کرد که روزی از جانب خداوند مبعوث و مأمور ابلاغ پیام الهی گردد:«و ما کنت ترجوا ان یلقی الیک الکتاب الا رحمه من ربک فلاتکونن ظهیرا للکافرین»(قصص/86). در یکی از روزهای تحنث در حراء و در حالی که، بنا به قول مشهور چهل سال از زندگی خویش را پشت سر گذاشته بود؛ جبرئیل، امین الهی بر آن حضرت نمایان شد و لوحی را در مقابل دیدگان وی گرفت و گفت: بخوان. محمد(ص( که دچار حیرت و شگفتی شده بود، پاسخ داد که خواندن نمی دانم. جبرئیل پیامبر را در میان گرفت و بسختی فشرد و آنگاه وی را رها کرد  و بار دیگر گفت: بخوان. محمد(ص) باز هم پاسخ داد که خواندن نمی دانم. جبرئیل بار دیگر او را درمیان گرفت و چنان فشرد مهم که محمد(ص) گمان مرگ کرد؛ کمی بعد او رارها کرد و تکرار نمود که بخوان. این بار محمد(ص) گفت چه بخوانم؟ جبرئیل آیات زیر را بر او خواند و محمد(ص) نیز آنها را تکرار کرد:« اقرأ باسم ربک الذی خلق خلق الانسان من علق اقرأ و ربک الاکرام الذی علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم»(علق/1-5).

محمد (ص) پس از دریافت نخستین آیات الهی و پیوند با مبدأ وحی، در حالی که وجودش را گرمای اتصال با همه ی حقیقت دربرگرفته بود از غار بیرون آمد و با نگاه خویش جبرئیل را تعقیب کرد. در این حال، صدای جبرئیل را شنید که او را مخاطب ساخته، گفت: ای محمد تو از این پس پیامبر خدایی و من فرشته وحی خداوندم. محمد(ص) در این حال غرق حیرت بود و به آسمانی می نگریست که کران آن را نور و شعاع وحی در بر گرفته بود. خدیجه که از تأخیر همسرش نگران شده بود، در همین حال به محمد(ص) رسید و چون همسرش را در دریای حیرت شناور دید، به آرامی او را برگرفت و به خانه برد. خانه ای که از این پس مهبط بزرگ وحی و مرکز ثقل تحول تاریخ بشر می گردید.

 

محمد(ص) پس از دریافت آیات الهی و پیوند اولیه با مبدأ وحیف درحالی که ثقل رسالت و عشق بعثت وجودش را پر کرده بود، به خانه بازگشت و ماجرای ملاقاتش با امین وحی را با همسریب که از محمد(ص) جز راستی و درستی و سلامت اندیشه چیزی ندیده بود در میان گذاشت. خدیجه که اکنون پانزده سال بود همسرش را می شناخت و با زوایای اندیشه، عقل و جان او آشنا بود، محمد(ص) را به رسالتش تبریک گفت و بیدرنگ به او ایمان آورد. ایمان خدیجه برای پیامبری که با شناخت قریش راهی صعب و دشوار رادر پیش می دید نسیم قرار و آرامش و تکیه گاه بشری ارزنده ای محسوب می شد.

 

قصه پردازان و دستهای پنهانی که بعدها از روی نادانی و از سرعت عداوت کوشیدند تا ایمان راسخ پیامبر را به رسالت خویش، در روزهای اول و نیز یقین خدیجه را به بعثت همسرش مخدوش جلوه دهند، در باب تلقی اولیه حضرت رسول از ملاقات با فرشته وحی و واکنش خدیجه داستانهای سخیفی ساخته اند که متأسفانه در غالب منابع اهل سنت و برخی منابع شیعی نیز راه یافته است و به موجب این جعلیات ، چون پیامبر از غار حراء به خانه بازگشت، باتردید در یافته خویش، ماجرای ملاقات خویش را با کسی که نمی دانست فرشته یا شیطان است با خدیجه در میان گذاشت و خدیجه به محمد(ص) دلداری داد و گفت: ای محمد(ص) بیم مدار، جای نگرانی نیست. خداوند هرگز ترا خوار و زبون نخواهد کرد، زیرا تو صله رحم می کنی ، سخن به راستی می گویی، خویشتن را به رنج می اندازی، مهمان نوازی می کنی و در سختیها مردم را یاری می دهی.

جاعلان  این گزارش ادامه می دهند که همان روز خدیجه جامه ی خویش بر گرفت و شتابان به سرغ ورقه بن نوفل پسرعموی خویش رفت و داستان را به او گفت و از وی نظرخواهی کرد. ورقه پس از شنیدن ماجرا بهخدیجه مژده داد که همان ناموس اکبری که بر موسی و عیسی فرود آمد، بر محمد نیز نازل گشته و جای هیچ بیم و نگرانی نیست. محمد با شنیدن سخن ورقه آرام گرفت و به رسالت خویش اطمینان یافت. روز بعد، یا چند روز بعد، ورقه پیامبر را در حال طواف دید و باز هم او را امید داد و به نبوتش تأکید کرد. برخی نقل کرده اند که چون ورقه بعثت پیامبر را تأئید نمود، به خدیجه گفت: از وی بپرس فرشته ای که نزدش می آید کیست؟ اگر میکائیل باشد برای او دستور آرامش و آسایش خواهد آورد، ولی چنانچه جبرئیل باشد به او فرمان بستن و برده گرفتن خواهد داد. خدیجه هم در این باب از حضرت رسول سؤال کرد و پیامبری که قبلا نمی دانست که آیا فرشته بر او نازل شده یا شیطان پاسخ داد که جبرئیل است. آن گاه خدیجه دست به پیشانی زد.

مطابق گزارش جعلی دیگری که آن هم در بسیاری از منابع قدیم و جدید راه یافته است، خدیجه برای آنکه به حقیقت ادعای پیامبر واقف شود و معلوم کند که بر محمد فرشته نازل شده است یا شیطان، از او خواست تا وقتی بر وی آشکار شد، خدیجه را مطلع کند. کمی بعد جبرئیل فرود آمد و پیامبر نیز به خدیجه اطلاع داد. خدیجه به محمد(ص) گفت برخیز و در کنار چپ من بنشین رسول خدا چنین کرد و همچنان جبرئیل را می دید. خدیجه گفت برخیز و طرف راست من بنشین ، باز هم جبرئیل دیده می شد. خدیجه گفت: برخیز و در دامنم بنشین. محمد چنین کرد و همچنان فرشته را می دید. در این حال خدیجه روپوش از سر و صورت برگرفت. و پرسید آیا باز هم او را می بینی؟ محمد پاسخ داد: نه خدیجه گفت: ای محمد (ص) ثابت قدم باش که او فرشته است و شیطان نیست.

گذشته از ضعف آشکار رجال سند روایات مذکور و تضاد آنها با روایاتی که از باور و یقین اولیه ی اسلام به رسالت خویش حکایت می کند و نیز یقین خدیجه به حقانیت بعثت پیامبر اسلام ، لازم است بدانیم محققان عدیده ای در باب واقعی بودن شخصیت ورقه بن نوفل و یا حداقل حیاتش در دوره بعثت تردید دارند. این تردید از آشفتگی روایات مربوط به شخصیت و حیات ورقه نشأت گرفته است. در این روایان نوشته اند که او بعثت پیامبر را درک کرد، ولی به اسلام نگروید، قلیلی نیز نوشته اند که ورقه اسلام آورد و حضرت رسول را مدح کرد.

 

منبع: تاریخ صدر اسلام(عصرنبوت)

دکتر غلامحسین زرگری نژاد

 


87/5/9::: 12:36 ع
نظر()
  
  

به نام خدا

5. ندا و فریاد به نام حضرت مهدى(ع)
پس از اتمام مراسم بیعت جبرئیل(ع) برخاسته و به نام حضرت در دنیا بانگ مى‏زند.
ابان بن تغلب از امام صادق(ع)، روایت کرده است:
اولین کسى که با حضرت مهدى(ع) بیعت مى‏کند جبرئیل است. به صورت پرنده‏اى سفید رنگ فرود آمده و با ایشان بیعت مى‏کند. سپس یک پایش را روى کعبه، پاى دیگرش را روى بیت‏المقدس مى‏نهد و با صدایى گویا و فصیح ندا در مى‏دهد:
فرمان خداوند رسید. درباره آن شتاب نکنید.(30)

ذیل دو آیه:
وَ استَمِع یَومَ یُنادِ المُنادِه مِن مَکانٍ قَریبٍ × یَومَ یَسمَعُونَ الصَّیحَة بِالحَقِّ ذَلِکَ یَومُ الخُروجِ.(31)

(
با دقت بشنو آن روزى که منادى از جایى نزدیک ندا در مى‏دهد آن روز که آن صداى به حق را بشنوید، همان روز خارج شدن است).
امام صادق(ع) فرمودند:
منادى به نام حضرت مهدى و پدرشان(ع) ندا در دهد و منظور از صیحه در این آیه، فریادى آسمانى است و آن، روز (زمان) خروج (و قیام) حضرت مهدى(ع) است.(32)

در ادامه حدیث یاد شده که سهل (شهر)بن‏حوشب از رسول‏اللَّه(ص) نقل کرده، آمده است:
در ماه رمضان، صدایى خواهد بود و در شوال، جنگ و در ذى‏الحجه، قبیله‏ها با هم مى‏جنگند و در ذى‏الحجه، حاجیان تاراج مى‏شوند و در محرم منادى از آسمان ندا در دهد: آگاه باشید که فلانى برگزیده خداوند در میان آفریدگانش است. سخنانش را بشنوید و اطاعت کنید.(33)

مفضل بن عمر هم از امام صادق(ع) در این رابطه، روایت کرده است:
در آن روز (عاشورا) وقتى خورشید طلوع کرد و نورافشانى نمود، کسى از قرص خورشید به زبان عربى فصیحى، خطاب به مردم و بر ایشان فریادى مى‏کشد که تمام آنها که در آسمانها و زمینها هستند، مى‏شنوند: »تمام مخلوقات! این مهدى آل محمد(ع) است« و او را به نام و کنیه جدش رسول‏اللَّه (ص) و نسبش مى‏خواند و گوش هر زنده‏اى این صدا را مى‏شنود. تمام مخلوقات در بیابان و شهرها و دریاها و خشکیها بدان روى مى‏کنند و با هم در این رابطه گفتگو مى‏کنند و از هم درباره آنچه شنیده‏اند مى‏پرسند.(34)

امام رضا(ع) هم در این رابطه فرمودند:
...
او همان کسى است که منادى از آسمان براى دعوت به او چنان ندایى در دهد که همه ساکنان زمین آن را بشنوند که آگاه باشید، حجت خداوند متعال پهلوى کعبه ظهور کرده است با او بیعت کنید که حق با او و در او (و در این تبعیت) است.(35)

لازم است این مطلب را متذکر شویم که از مجموعه احادیثى که تا کنون برشمردیم، چنین برمى‏آید که سه نداى آسمانى در مورد حضرت شنیده مى‏شود.
نداى اول: در ماه رجب که خود، سه نداست.
نداى دوم: در ماه رمضان (شب بیست‏وسوم - صیحه آسمانى).
نداى سوم: در ماه محرم (روز عاشورا که روز قیام است).
پس از این ندا و بیعتى که انجام مى‏شود، حضرت مهدى(ع) کاملاً بر مکه مسلط شده و در آنجا منتظر مى‏مانند تا سپاهیان ده هزار نفرى ایشان، همگى در اطراف شان جمع شوند. دراین مدت حضرت از فرصتهایى که به دست آورند و ارتباطاتى که با اقوام و ملل مختلف در مکه برقرار مى‏کنند، براى زمینه‏سازى نهضت جهانى خویش بهره مى‏برند، مضاف بر این که ایشان اصول و قوانین مربوطه به سپاه خویش را بر ایشان تبیین مى‏کنند و در مکه هم دست به برخى اقدامات مى‏زنند که به طور خلاصه از این قرارند:
1 -
باز گرداندن محدوده مسجدالحرام به همان حدودى که حضرت ابراهیم(ع) براى آن تعیین کرده بود.
2 -
باز گرداندن مقام حضرت ابراهیم(ع) به جاى اصلى و اولیه خویش همان طور که در زمان رسول خدا(ص) به کعبه چسبیده بود.
3 -
ممانعت به عمل آوردن از طواف مستحبى، تا آنها که طواف واجب دارند، بتوانند به مناسک خویش بپردازند.
4 -
بریدن دستان قبیله بنى‏شیبه که از کعبه دزدى کرده‏اند.
پس از تکمیل سپاه ده هزار نفرى حضرت رو به مدینه مى‏کنند و پس از آن ایران (منطقه اصطخر) و به دنبال آن، عراق که کوفه را در آنجا پایتخت خویش قرار داده و در نهایت متوجه بیت‏المقدس مى‏شوند تا دست اشرار را از آنجا کوتاه کنند. ان‏شاءاللَّه


مجتبى‏الساده
ترجمه: محمود
مطهرى‏نیا
پى‏نوشتها
1.
ر.ک: سوره نور (24)، آیه 55
2.
ر.ک: سوره قصص (28)، آیات 6 - 5
3.
ر.ک: سوره انبیاء (21)، آیه 105
4.
ر.ک: سوره توبه (9)، آیه 33
5.
حضرت رسول(ص) ضمن خطبه آن روز عظیم فرمودند: »مردم! نور خداوند در وجود من و سپس در على و پس از او هم در نسل او و نهایتاً در قائم مهدى(ع) - که حق خداوند و همه حقوق ما را بازپس مى‏گیرد - نهاده شده است. (الامام المهدى(ع) من المهد الى‏الظهور، ص57).
6.
الغیبة نعمانى، ص182؛ یوم‏الخلاص، ص267
7.
الممهدون للمهدى(ع)، ص60
8.
خائفاً یترقب، رک: سوره قصص (28)، آیه 18.
9.
هنگام ظهر
10.
الغیبة نعمانى، ص184؛ بحارالانوار، ج52، ص297.
11.
الارشاد، ج1، ص379، الغیبة نعمانى، ص189، اعلام الورى، ص430، منتخب‏الاثر، ص448، یوم‏الخلاص، ص317
12.
الغیبة شیخ طوسى، ص274؛ تاریخ مابعدالظهور، ص222
13.
سوره زمر (39)، آیه 74
14.
الزام الناصب، ج2، ص256؛ بشارةالاسلام، ص268؛ یوم‏الخلاص، ص318
15.
سوره بقره (2)، آیه 148
16.
الغیبة نعمانى، ص213، بشارةالاسلام، ص203، یوم‏الخلاص، ص256
17.
شدت محبت، صمیمیت و آشنایى یاران و حضرت را با هم، از این بخش از حدیث مى‏توان فهمید
18.
بشارةالاسلام، ص210؛ یوم‏الخلاص، ص271؛ تاریخ مابعدالظهور، ص288
19.
سوره آل‏عمران (3)، آیه 33
20.
الغیبة نعمانى: 121؛ بحارالانوار: ، ح52، ص223؛ بشارةالاسلام: 102؛ منتخب‏الاثر:422؛قزوینى ،سید محمد کاظم ، المهدى(ع) من‏المهد الى‏الظهور: 412؛ تاریخ مابعدالظهور: 228؛ یوم‏الخلاص:303
21.
سوره نمل (27)، آیه 62
22.
سوره فتح (48)، آیه 10
23.
بشارةالاسلام، ص268؛ الزام‏الناصب، ج2، ص257؛ یوم‏الخلاص، ص320
24.
الغیبة نعمانى، ص214؛ منتخب‏الاثر، ص422؛ تاریخ ما بعدالظهور، ص265
25.
سوره بقره (2)، آیه 148
26.
الغیبة نعمانى، ص214؛ منتخب‏الاثر، ص422؛ تاریخ ما بعدالظهور، ص265
27.
بشارةالاسلام، ص227؛ منتخب‏الاثر، ص468
28.
الغیبة شیخ طوسى، ص284؛ منتخب‏الاثر، ص268؛ بشارةالاسلام، ص204؛ تاریخ ما بعدالظهور، ص275

29.
منتخب‏الاثر، ص469؛ الزام‏الناصب، ج2، ص205؛ یوم‏الخلاص، ص292؛ تاریخ مابعدالظهور، ص244
30.
بحارالانوار، ج52، ص283؛ بشارةالاسلام، ص259؛ یوم‏الخلاص، ص319؛ المهدى(ع) من المهد الى‏الظهور، ص340؛ السفیانى ، ص145
31.
سوره ق (50)، آیه‏هاى 41-42
32.
منتخب‏الاثر، ص447؛ یوم‏الخلاص، ص535
33.
منتخب‏الاثر، ص451
34.
بشارةالاسلام، ص269؛ یوم‏الخلاص، ص543؛ المهدى(ع) من‏المهد الى‏الظهور، ص341
35.
اعلام الورى، ص408، یوم‏الخلاص، ص545، بشارةالاسلام، ص161

 


  
  

به نام خدا

4. انصار (یاوران) و بیعت ایشان با حضرت
پس از آن که حضرت گفتار خویش را به پایان مى‏برند، پلیسها و شرطه‏هاى حرم تلاش مى‏کنند که ایشان را همانند نفس زکیه به شهادت برسانند و یا حداقل اسیر کنند که اصحاب حضرت قدم پیش نهاده و شر آنها را از امام(ع) دفع مى‏کنند. جبرئیل هم پشت کعبه به عنوان اولین نفر با امام(ع) بیعت مى‏کند و پس از او سیصدوسیزده تن یار حضرت و دیگر یاوران با ایشان عهد و پیمان مى‏بندند.
امام صادق(ع) به مفضل به عمر فرمودند:
اى مفضل! حضرت مهدى(ع) پشتش را به حرم مى‏کنند و دستش را که سفیدى خیره کننده‏اى دارد، جهت بیعت دراز مى‏کند و مى‏فرماید: این دست خدا و از سوى خدا و به فرمان خداست و سپس این آیه را تلاوت مى‏کنند:
»
آنها که با تو بیعت مى‏کنند در حقیقت با خدا بیعت کرده‏اند دست قدرت الهى مافوق قدرت آنهاست و هر که بیعتش را بشکند به ضرر خودش است«.(22)
اولین کسى که دستش را مى‏بوسد، جبرییل است و به دنبال او ملائکه و نجباى اجنه و سپس، برگزیدگان صبح در مکه و مردم مى‏گویند این مردى که اطراف کعبه است، کیست؟ و این جمعیتى که با او هستند کیانند و آن نشانه بى‏سابقه‏اى که دیشب دیدیم چه بود؟ که این جریان حول و حوش طلوع آفتاب اتفاق مى‏افتد.(23)

امام باقر(ع) هم مى‏فرمایند:
گوییا با حضرت مهدى(ع) هستم؛ در روز عاشورایى که شنبه است. در حالى که بین رکن و مقام ایستاده است، جبرئیل ندا مى‏دهد: بیعت براى خداست (البیعة للَّه) پس خداوند [زمین] را همان گونه که پر از ظلم و جور شده است، مملو از عدالت مى‏کند.(24)

محمدبن مسلم هم از آن حضرت نقل کرده که فرمودند:
گوییا جبرئیل به صورت پرنده‏اى سفید درآمده و اولین مخلوق خداوند است که با آن حضرت بیعت مى‏کند و پس از آن سیصدوسیزده نفر بیعت خواهند کرد. هر که در این مسیر امتحان خود را پس داده باشد، در آن ساعت مى‏آید که برخى در رختخواب‏شان ناپدید مى‏شود که حضرت على(ع) فرمودند: »ناپدید شدگان در رختخواب‏هایشان« و این گفته الهى است که:
در خیرات با هم مسابقه دهید که هر کجا باشید، خداوند همه شما را مى‏آورد.(25)
منظور از خیرات در این آیه ولایت ما اهل بیت است.(26)
مفضل بن عمر هم از ایشان چنین روایت کرده است:
خداوند متعال جبرئیل(ع) را مى‏فرستد تا این که به نزد او بیاید بر حجر اسماعیل در نزدیک کعبه فرود آمده و به او مى‏گوید: به چه دعوت مى‏کنى؟ حضرت مهدى(ع) او را باخبر کرده و جبرئیل هم مى‏گوید: من اولین کسى هستم که با تو بیعت مى‏کنم دستت را دراز کن. پس دستش را بر دست حضرت [به نشان بیعت] مى‏کشد. سیصد و اندى مرد هم به نزد او مى‏آیند و با او بیعت مى‏کنند. او هم آنقدر در مکه مى‏ماند که ده‏هزار نفر اصحابش جمع شوند و پس از آن به سوى مدینه حرکت مى‏کند.(27)

و امام باقر(ع) بنا بر نقل جابر جعفى مى‏فرمایند:
بین رکن و مقام سیصد و اندى به تعداد اهل بدر با حضرتش بیعت مى‏کنند و در میان آنها نجیبان مصرى و ابدال شامى و اخیار عراقى دیده مى‏شوند.(28)

مفاد این پیمان نامه و بیعت را حضرت على(ع) چنین بیان کرده‏اند:
از یارانش پیمان مى‏گیرد که: دزدى و زنا و فحاشى به هیچ مسلمانى نکنند، خون کسى را به ناحق نریزند و به حریم دیگران جفا و تجاوز نکنند و به خانه‏اى حمله نبرند و تنها به حق و به جا، افراد را بزنند، هیچ طلا و نقره و گندم یا جویى را [براى خویش] انبار نکنند، مال یتیم رانخورند و به آنچه نمى‏دانند شهادت ندهند و هیچ مسجدى را خراب نکنند آنچه را که مست کننده است، ننوشند؛ خز و ابریشم نپوشند و در مقابل طلا سر فرود نیاورند، راه را نبندند و ناامن نکنند، همجنس‏بازى نکنند، گندم و جو را انبار نکنند و به کم راضى و طرفدار پاکى و گریزان از نجاسات باشند و امر به معروف و نهى از منکر کنند و لباس‏هاى خشن بپوشند و خاک را متکاى خویش سازند و آن‏گونه که شایسته خداوند است در راهش جهاد کنند. آن حضرت خود هم متعهد مى‏شود که همانند آنها قدم برداشته و لباس بپوشد و سوار مرکب شود و آن گونه باشد که آنها مى‏خواهند و به کم راضى باشد و به کمک خداوند متعال جهان را همان طور که از جور پر شده است، از عدالت آکنده سازد، خداوند را آن‏گونه که شایسته است عبادت کند و هیچ حاجب و دربانى اختیار نکند(29)


  
  

به نام خدا


3.
اولین خطبه حضرت مهدى(ع) پس از ظهور
صبح شنبه عاشوراى موعود - که بناست حضرت ظهور کنند - وارد مسجدالحرام مى‏شوند و دو رکعت نماز رو به کعبه و پشت به مقام به جا مى‏آورند و پس از دعا به درگاه الهى به نزدیک کعبه رفته و با تکیه بر حجرالاسود رو به جهانیان کرده و اولین خطبه تاریخى خویش را چنین انشاء مى‏کنند:
پس از حمد خداوند و سلام و صلوات بر آستان با عظمت پیامبر اکرم و خاندان بزرگوارشان سلام‏اللَّه علیهم اجمعین، ایشان چنین مى‏فرمایند:
اى مردم! ما براى خداوند [از شما] یارى مى‏طلبیم و کیست که ما را یارى کند؟ آرى ما خاندان پیامبرتان محمد مصطفى(ص) هستیم و سزاوارترین [و نزدیک‏ترین] مردم نسبت به خدا و ایشان. هر کس با من در رابطه با آدم محاجه کند من سزاوارترین [و نزدیک‏ترین] مردم نسبت به اویم و همین‏طور راجع به نوح و ابراهیم و محمد(ص) و دیگر پیامبران و کتاب خداوند که به هر کدام از دیگر مردم اولى هستم. مگر خداوند متعال در کتابش نفرموده است:
به درستى که خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید خاندانى که برخى از آنها از بعضى دیگرند و خداوند شنوا و داناست.(19)
من بازمانده آدم و ذخیره نوح وبرگزیده ابراهیم و عصاره وجود محمد(ص) هستم.
...
هر کس درباره سنت رسول‏اللَّه(ص) با من محاجه کند، من سزاوارترین مردم نسبت به آن هستم.
هر که امروز کلام مرا مى‏شنود، به خداوند متعال قسم مى‏دهم که به غایبان [این سخنان را] برساند، به حق خداوند متعال و رسول گرامى‏اش و حق خودم، از شما مى‏خواهم [به ما رو کنید] که من حق قرابت و خویشاوندى رسول‏اللَّه(ص) را بر گردن شما دارم که شما ما را یارى کنید و در مقابل آنها که به ما ظلم مى‏کنند، حمایت کنید که اهل باطل به ما دروغ بستند.
...
از خدا بترسید و خدا را درباره ما در نظر داشته باشید ما را خوار نکنید و یاریمان کنید تا خداوند متعال شما را یارى کند.(20)

سپس حضرت دستهایشان را به آسمان بلند کرده و با دعا و تضرع این آیه را به درگاه الهى عرضه مى‏دارند:
اَمَّن یُجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَیَکشِفُ السُّوءَ .
کیست آن که وقتى شخص مضطر دعایش کند، او را پاسخ داده و بدى را از او برطرف کند؟(21)



  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >