سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تقدیر بر تدبیر چیره شود چندانکه آفت در تدبیر بود . [ و این معنى در پیش آورده شد با تعبیرى مخالف این الفاظ ] . ( شماره ) . [نهج البلاغه]
مشخصات مدیروبلاگ
 
سید محمد باقر آقایی[107]
برگ سبزی است تحفه ی درویش تقدیم به تو ای بهترین دوست بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد

خبر مایه

به نام خدا

اشاره: در بخشهاى قبلى، حوادثى را که از ماه جمادى‏الثانى سال پیش از ظهور تا ماه ذیقعده همان سال پیش مى‏آید بررسى کردیم. در این قسمت به بررسى رویدادهایى مى‏پردازیم که در ماه محرم رخ مى‏دهند.

بالاخره با پیگیرى حوادث آخرین ماههاى غیبت حضرت مهدى(ع) به آخرین روزها رسیدیم و مى‏توانیم چشم‏انتظار آن وعده الهى باشیم که در قرآن به مؤمنان، (1)مستضعفان زمین(2) ، صالحان(3) و حتى وجود مبارک پیامبر اکرم(ص) داده شده و رسول اکرم(ص) (4) در روز غدیر حجةالوداع آن را که به صد و بیست هزار مسلمان حاضر در آن محل اعلام کردند(5) و امام باقر(ع) به عشق آن روز فرمودند:
اگر آن عصر را درک کنم از جان خویش براى حضرت مهدى(ع) محافظت مى‏کنم (خودم رابراى او نگاه مى‏دارم.) (6)

آرى این همان روز است که آسمانیان پیش و بیش از زمینیان به انتظارش بوده و در انتظارش سوخته و ساخته‏اند؛ چرا که این روز سرآغاز فصل نوین و واقعى حیات زمین و زمان و بشریت است و روز رسیدن به همه خوبیها در سایه اسلام است.
حوادث این ماه در دو بخش روز فجر مقدس و باقى این ماه قابل بررسى است:



الف) فجر مقدس و صبح موعود
آن گونه که از احادیث برمى‏آید به دنبال حوادثى که طى ماههاى پیش در جهان رخ داده، حدود هفت نفر از عالمان دینى و همراهان آنها (7) از نقاط مختلف عالم اسلام و بلاد اسلامى رو به سوى حجاز کرده و مخفیانه به دنبال حضرت مهدى(ع) مى‏گردند تا با ایشان بیعت کنند. در این اثنا هم حضرت حجت(ع) همانند حضرت موسى(ع) از ترس آنها که تعقیبش مى‏کردند رو به سوى مدینه کرد(8)؛ از مدینه خارج شده و رو به مکه مکرمه نموده و از دست سپاهیان سفیانى بدانجا پناهنده مى‏شوند و پس از ایشان هم سیصدوسیزده یار و یاور ایشان از نقاط مختلف جهان بى‏آن که با هم قرارى از قبل گذاشته باشند در مکه جمع مى‏شوند تا نهضت جهانى خویش را آغاز کنند.
صبح شنبه‏اى که مصادف با عاشوراست حضرت پس از طلوع آفتاب، پشت مقام حضرت ابراهیم(ع) دو رکعت نماز به جا مى‏آورند، میان رکن و مقام ایستاده و اولین خطبه غرّاى خویش را به گوش جهانیان مى‏رسانند و پس از معرفى خویش مردم را به بیعت دعوت مى‏کنند و جبرئیل(ع) که در آن زمان به شکل پرنده‏اى سفید رنگ بر ناودان کعبه ایستاده، اولین کسى است که با ایشان بیعت مى‏کند و به دنبال آن هم سیصدوسیزده یاور شریف حضرت و باقى مؤمنان و صالحانى که به مکه آمده‏اند تا به یارى حضرت بپردازند و همگى آماده جهاد و شهادتند. اینها مجموعاً ده‏هزار نفر سپاهیان حضرت را تشکیل مى‏دهند و با حضرت پیمان مى‏بندند.
یونس‏بن ظبیان نقل مى‏کند که امام صادق(ع) فرمودند:
شب جمعه، خداوند متعال مَلَکى را به آسمان دنیا مى‏فرستد. وقتى که فجر طلوع کرد، آن ملک بر عرش خدا که بالاى بیت المعمور قرار گرفته مى‏نشیند و براى هر کدام از پیامبر و حضرت على و امام حسن و امام حسین(ع) یک منبر نورانى مى‏گذارد و ایشان هم از آنها بالا مى‏روند و ملائکه و پیامبران و مؤمنان هم در مقابل ایشان جمع مى‏گردند و به دنبال آن درهاى آسمان گشوده مى‏شود و پس از زوال خورشید(9) پیامبر(ص) مى‏فرمایند:
بار پروردگارا! این وعده‏اى که در کتاب خویش دادى وگفتى:
»خداوند به آن دسته از شما که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند وعده داده است که آنها را همانند پیشینیان ایشان حاکمان زمین و دین مرضى خویش کند
اشاره به آیه نازل شده در روز غدیر: »الیوم اکملت لکم و رضیت لکم الاسلام دینا«
یعنى اسلام را مسلط و خوف آنها را به آرامش تبدیل کند.
پس از ایشان ملائکه و پیامبران هم، چنان مى‏گویند. آن چهار نور مقدس به سجده مى‏افتند و حضرت (رسول(ص)) باز مى‏فرمایند: پروردگارا غضب نما که حریمت دریده شد و برگزیدگانت شهید و بندگان صالحت خوار گشتند. پس خداوند آنچه را که بخواهد مى‏کند که آن روز معلوم است.(10)
احادیثى را که اشاره به این حادثه بزرگ دارند مى‏توان در چند دسته خلاصه کرد:

1. روز قیام و نقطه آغاز نهضت جهانى حضرت

شنبه‏اى را که مصادف با عاشورا شده است برخى احادیث روز ظهور حضرت برشمرده‏اند:
ابو بصیر از امام صادق(ع) روایت کرده است که فرمودند:
[حضرت مهدى(ع)] در روز عاشورا که روز شهادت سیدالشهدا(ع) است، قیام مى‏کنند. گوییا در آن شنبه‏اى که عاشورا در آن واقع شود، همراه او هستم. در حالى که بین رکن و مقام ایستاده جبرئیل در مقابل ایشان، براى بیعت ندا در دهد و شیعیان حضرت، زمین را با طى‏الارض زیر پا مى‏نهند و از اطراف و اکناف عالم (به سرعت) جمع شده و با ایشان بیعت مى‏کنند و خداوند هم به وسیله او جهان را مملو از عدالت مى‏کند آن گونه که آکنده از ظلم و جور گشته است.(11)
على‏بن مهزیار هم از امام پنجم(ع) نقل کرده است که:
گوییا با حضرت مهدى(ع) در روز شنبه‏اى که عاشورا است و بین رکن و مقام ایستاده هستم.(12)

2. جمع شدن یاران حضرت در مدتى کوتاه

امام صادق(ع) در این رابطه به مفضل‏بن عمر، فرمودند:
ایشان به تنهایى ظهور مى‏کنند و به تنهایى به سوى کعبه رفته و وارد آن مى‏شوند و به تنهایى شب را سپرى مى‏کنند. پاسى از شب که گذشت و چشمها را خواب در ربود جبرئیل، میکائیل و دیگر ملائکه در حالى که به صف ایستاده‏اند، بر ایشان نازل شده و جبرئیل به حضرت عرضه مى‏دارد:
سرور من گفته‏ات مقبول و امرت نافذ است.
حضرت هم دستشان را به چهره او کشیده و [این آیه را تلاوت] مى‏فرمایند:
حمد و سپاس از آن خداوندى است که وعده‏اش را در مورد ما محقق و ما را وارث زمین کرد که در هر کجاى بهشت که خواستیم مسکن گزینیم؛ آه که چه اجر عمل‏کنندگان، خوب [و زیبا] است.(13)
سپس میان رکن و مقام ایستاده و فریاد کشیده و با صداى بلند مى‏فرمایند:
اى جمعیت یاران و نزدیکان من و اى کسانى که خداوند آنها را براى یارى من از پیش از ظهورم بر پهنه گیتى ذخیره کرده بود! مطیعانه به سوى من آیید.
فریاد حضرت به گوش آنها مى‏رسد، در حالى که برخى از آنها در محراب و برخى هم در رختخواب و در شرق و غرب عالم پراکنده‏اند. همین یک فریاد را همگى مى‏شنوند و آن را اجابت مى‏کنند. به یک پلک بر هم زدن همه‏شان در مقابل آن حضرت بین رکن و مقام قرار مى‏گیرند. خداوند هم در پى آن به نور امر مى‏کند و آن هم ستونى از آسمان تا زمین کشیده مى‏گردد و هر مؤمنى بر سطح زمین است آن نور را طلبیده و نور هم به درون خانه‏اش مى‏تابد و نفوس مؤمنان از آن نور شادمان مى‏گردند، هر چند نمى‏دانند که حضرت مهدى(ع) ظهور کرده‏اند و این نور چیست. سپس آن سیصدوسیزده تن که به تعداد صحابه پیامبر اکرم(ص) در جنگ بدر مى‏باشند در حالى که در مقابل حضرت ایستاده‏اند، صبح خویش را آغاز مى‏کنند.(14)

باز در حدیث دیگرى از امام صادق(ع) چنین نقل شده است:
هنگامى که به حضرت مهدى(ع) اذن [ظهور] داده شود، خداوند متعال را به اسم اعظمش (نام عبرانى خداوند متعال) خوانده و سیصدوسیزده یار ایشان همانند جمع شدن ابرهاى پاییزى به گرد ایشان مى‏آیند که آن پیشقراولان یاران حضرتند که برخى از آنها شبانه از بستر خود جدا مى‏شوند تا صبح در مکه باشند و برخى از آنها در طول روز آشکارا بر اَبرها سوار مى‏شوند که حضرت نام آنها و پدران و نسب‏هایشان را مى‏دانند(15)و(16).
مفضل بن عمر که راوى این حدیث هم است، مى‏پرسد: کدام یک از این دو ایمان بالاترى دارند؟ حضرت پاسخ مى‏دهند:
آنکه روز بر ابرها سیر مى‏کند و آنها ناپدید مى‏شوند و این آیه در شأن ایشان نازل شده است: »هر جا که باشید خدا همه‏تان را مى‏آورد و جمعتان مى‏کند
ابو بصیر هم از ایشان چنین روایت مى‏کند که:
آنها سیصدوسیزده مرد به تعداد اهل بدر هستند که خداوند متعال همه آنها را در یک شب جمعه در مکه جمع مى‏کند و صبح همگى به نزد ایشان در مسجدالحرام مى‏آیند و احدى از آنها [از آمدن] تخلف نمى‏کند. در کوچه‏هاى مکه به راه مى‏افتند تا منزلى براى سکونت خویش بیابند. اهالى مکه از ورود این افراد ناشناس تعجب مى‏کنند؛ چرا که از ورود هیچ قافله‏اى جهت حج و عمره و یا تجارت خبرى نبوده، لذا بعضى از آنها به هم مى‏گویند: جمعیتى را امروز دیدیم که تا به حال آن را ندیده بودیم که [آن گونه از ظاهرشان پیداست] از یک شهر و بیابان [از یک نژاد و تیره و قبیله] نیستند نه شترى دارند و نه هیچ وسیله دیگرى. آنها که مشغول این صحبتها هستند و به درهاى [خانه‏هاى] خود نزدیک مى‏شوند مردى از قبیله بنى مخزوم، وارد مى‏شود از مردم عبور مى‏کند و به نزد رئیس آنها مى‏رود و مى‏گوید: دیشب خواب عجیبى دیدم که از آن مى‏ترسم و قلبم پریشان گشته است. رئیس به او مى‏گوید: خوابت را تعریف کن. مى‏گوید: ابرى از آتش را دیدم که از اعماق آسمان نمایان شد و مدام پایین مى‏آمد تا این که به کعبه رسید و دور آن چرخى زد. در آن ابر ملخهایى با بالهاى سبز رنگ بود و آن قدر که خدا خواست،به دور کعبه طواف مى‏کردند. سپس به شرق و غرب پریدند و به هیچ شهرى نمى‏رسیدند، مگر آن که آن را مى‏سوزاندند و از هیچ آبادى گذر نمى‏کردند، جز آن که آن را منهدم مى‏نمودند. از خواب پریده و بر خود لرزیدم. الآن هم پریشان و ترسانم. مردم (به او) مى‏گویند: ما آنها را دیده‏ایم و بیا به نزد فلان مرد ثقفى برویم، تا خوابت را تعبیر کند.(17) و (18)

پس از آن که خواب را براى مرد ثقفى تعریف کرد، او هم مى‏گوید: [خواب] عجیبى دیده‏اى! دیشب لشکرى از لشکریان خداوند، وارد شهرتان شده است که شما را یاراى مقاومت در برابر آنها نیست. مى‏گویند: عجیب است؛ آنها را امروز دیده‏ایم و سپس آنچه را دیده‏اند به او گزارش مى‏کند و از نزد او مى‏روند. تصمیم مى‏گیرند که بر آنها یورش برند حال آن که خداوند دلهایشان را پر از ترس و هراس از ایشان گردانیده است. برخى به بقیه دستور مى‏دهند: در مورد آنها عجله نکنید. آنها که تا کنون مرتکب هیچ منکرى نشده‏اند و خلافى از آنها دیده نشده. شاید برخى از آنها، هم قبیله‏اى شما باشند؛ اگر چیزى از آنها دیدید بعد شما مى‏دانید و آنها. این جمعیتى که ما مى‏بینیم اهل عبادتند و چهره‏هاى خوب [و نورانى] دارند، مضاف بر این که آنها در حرم امن الهى هستند که تا وقتى کسى مرتکب خلافى نشده باشد، در امان است. آنها هم که عملى انجام نداده‏اند که بهانه جنگ با آنها را فراهم کرده باشد.
سرپرست مردم که مردى از قبیله مخزوم است مى‏گوید: ما که مطمئن نیستیم این جمعیت پشتوانه‏اى [اعم از نیرو و امکانات] نداشته باشند. اگر [چنین ذخیره و عقبه‏اى داشته باشند و این مجموعه] به آنها ملحق شوند، حقیقت وجودى و عظمت نیرویشان مشخص مى‏شود [و خواب دوستمان تعبیر گشته و نمى‏توانیم بر آنها فایق آییم]. حال که از حیث نیرو و امکانات در سطح پایینى هستند و پیش از آن که نیروهاى کمکى به آنها ملحق شوند، حمله کنید. آنها به نزد شما در مکه آمده‏اند و به سَروَرى مى‏رسند و مطمئنم که خواب این رفیق شما درست است. [فعلاً هم] شهرتان را گواراى وجودشان قرار دهید [بگذارید در شهر باشند و هر چه مى‏خواهند بکنند] و بنشینید و نظرات و شرایط موجود را بررسى کنید.
شخصى از میان آنها مى‏گوید: اگر نیروهاى کمکى آنها هم مثل خودشان باشند که ترس ندارند آنها که نه اسب و مرکبى دارند و نه سنگرى که بدان پناه برند به علاوه که آنها در اینجا غریبند اگر سپاه آنها بیایند، اول به آنها حمله مى‏کنید و [شکست دادن آنها] به راحتىِ نوشیدن آبى گواراست. تا پاسى از شب گذشته مشغول این صحبتها هستند و خداوند خواب را بر گوشها و چشمهایشان مسلط مى‏کند [لذا براى خوابیدن پراکنده مى‏شوند] و دیگر پس از آن تا فردا اجتماعى نخواهند داشت تا این که حضرت مهدى(ع) قیام کنند. [حضرت و یارانشان هم] چنان یکدیگر را ملاقات مى‏کنند که گویى از یک پدر و مادرند و صبح از هم جدا شده بودند و شب به هم رسیده‏اند.
قابل ذکر است که دوازده تن از اصحاب در میان باقى یاران جایگاه ویژه و ممتازى دارند که آنها پیش از بقیه به حضرت مى‏پیوندند ولیکن در انتها همگى پروانه‏وار به گرداگرد آن شمع پر نور الهى جمع گشته و مى‏گردند تا به زودى جهان را از برکات وجودى خویش بهره‏مند سازند.


  
  

بهنام خدا

شاید بدانید و شاید هم ندانید ولی این مسجدالاقصی است نه آن تصویر معروف که همه جا نشان می دهند. آن تصویر مسجد صخره است.

 http://www.iranupload.net/photo/view.php?img=aa376016f903d5dbe5646cc9a3545b81

 

al-aghsa
87/3/24::: 5:39 ص
نظر()
  
  

 

به نام الله

جشنوارة بزرگ ادبی «تبسّم ظهور»
مؤسسة فرهنگی موعود(عج) با استعانت از خداوند بزرگ در نظر دارد به منظور بزرگداشت عید بزرگ نیمة‌شعبان و ولادت فرخندة یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود(عج)، جشنوارة بزرگ ادبی «تبسّم ظهور» را در محورهای: شعر، قطعة ادبی و داستان کوتاه (داستانک) با موضوع «مهدویّت، ولایت و انتظار» برگزار نماید.

میزبانی از لطافت اندیشه و احساس بلند شاعران و نویسندگان نوجوان و جوان فرهیختة میهن اسلامی را در این جشنوارة باشکوه فخر خود می‌دانیم.

مقررّات عمومی و نحوة شرکت در جشنواره:
1. این جشنواره در دو ردة نوجوان (17-12 سال) و جوان (29-17) برگزار می‌گردد.

2. در هر یک از رشته‌های اعلام شده، نفرات اول تا پنجم مورد تقدیر قرار خواهند گرفت. به برگزیدگان نوجوان و جوان به صورت مجزا جوایز نفیسی شامل: لوح تقدیر مهدوی، سکة بهار آزادی، اشتراک محصولات فرهنگی مؤسسه و ... اهداء خواهد شد.

3. در بخش شعر هر شرکت کننده می‌تواند 5 قطعه شعر (بدون محدودیت قالب) برای جشنواره ارسال کند.

4. هر داستانک نباید بیشتر از 4 صفحه A4 تایپ شده یا 6 صفحه دست‌نویس باشد.

5. آثار ارسالی باید روی کاغذ A4 و با خط خوانا و بدون خط خوردگی نوشته یا تایپ شوند.

6. آخرین مهلت ارسال آثار 10/5/1387 می‌باشد. (ارسال آثار باید توسط پست سفارشی یا پیشتاز باشد.)

7. اطلاعات ذیل باید به همراه آثار ارسال شود:

نام و نام خانوادگی، نام پدر، شماره شناسنامه، تاریخ تولد، یک قطعه عکس، نشانی دقیق پستی، شمارة تلفن و قید محور منتخب)

8. آثار برگزیده علاوه بر چاپ در ماهنامة موعود، در قالب کتاب نیز چاپ و منتشر خواهند شد.

9. از خالقان آثار برگزیده جهت شرکت در جشنواره به صورت رسمی دعوت به عمل خواهد آمد.

10. مراسم تقدیر از برگزیدگان و اهداء جوایز: اواخر مرداد ماه 1387 در سالن کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (خیابان حجاب) برگزار خواهد شد.

11. شرکت همزمان یک فرد در بخش‌های مختلف جشنواره بلامانع است.

آدرس دبیرخانه:
تهران ـ صندوق پستی: 8347-14155
تلفن: 66956167 ـ نمابر: 66956168

 

دریافت فرم


  
  

 بسم الله الرحمن الرحیم

در رابطه باامام زمان ارواحنا لتراب مقدمه الفدا چگونه شیعه ای باید بود؟ در رابطه با خصایص منتظران صحبتهای زیادی گفته شده است. اما آیا ما واقعا همچنین شیعه ای هستیم؟ داستان زیر را بخوانید:

هنگامی که حسین بن روح نوبختی افتخار نیابت امام زمان (عج) را پیدا کرد، یکی از بزرگان امامیه به نام ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی در بغداد سکونت داشت و از مقام والایی برخوردار بود. پس از تعیین ابن روح به نیابت خاص شخصی از ابوسهل، حگمت انتخاب حسین بن روح را به جای او جویا شدند. ابو سهل در پاسخ گفت: کسانی که او را به این مقام برگزیده اند، از ما بیناترند؛ زیرا کار من مناظره با خصم و بحث و گفتگو با آنان است. اگر من مکان امام غایب را چنان که ابوالقاسم می داند، می دانستم شاید در تنگنای بحث و جدل او را به خصم نشان می دادم؛در صورتی که اگر ابوالقاسم امام رازیر دامن خود پنهان داشته باشد، هرگز او را به کسی نشان نم یدهد، حتی اگر با قیچی قطعه قطعه اش کنند.

هر چند شایدما در انقلاب خود از این صحنه ها زیاد دیده باشیم ولی رازداری و تقیه یکی از ارکان مذهب ماست. امیدوارم ما به این درجه از اعتقاد و رازداری برسیم همانند شهدای انقلاب در زندانهای رژیم شاه ملعون.

 


Awated ،
  
  

به نام خدا

 

نام کتاب: رنج های حضرت زهرا علیها السلام

نویسنده: سید جعفر مرتضی عاملی

ترجمه: محمد سپهری

ناشر:تهذیب

 

کتاب رنجهای حضرت زهرا (س) نوشته علامه سید جعفر مرتضی عاملی و در پاسخ به شبهات سید محمد حسین فضل الله می باشد. نویسنده هدف از نگارش کتاب خود را پاسخ به شبهاتی پیرامون زندگی حضرت زهرا(س) می داند که عده ای برای توجیه و رفع اتهام از عاملان حوادث آن دوران آنها را مطرح کرده اند.

این کتاب در سه بخش تنظیم شده که هر کدام به فصول مختلفی تقسیم می شوند:

 

بخش اول: مظلومیت زهرا (س)

          فصل اول: مقام و عصمت زهرا(س)

          فصل دوم: زهرا(س) و غیب

          فصل سوم: تلاشهای مذبوحانه و نقد کتاب سلیم بن قیس

          فصل چهارم: دیدگاه شیخ مفید

          فصل پنجم: دیدگاه کاشف الغطاء و شرف الدین

          فصل ششم: محبت و احترام

          فصل هفتم: چرا فاطمه در باز کرد؟

          فصل هشتم: از اینجا و آنجا

          فصل نهم: داستان میخ در

بخش دوم: متون و آثار

          فصل اول: مظلومیت زهرا(س) در شعر شاعران عرب  

          فصل دوم: مظلومیت زهرا(س) در احادیث معصومین علیهم السلام

          فصل سوم: مظلومیت زهرا(س) در احتجاجات مذهبی

          فصل چهارم: محسن در متون و آثار

          فصل پنجم: حادثه در سخنان محدثان و مورخان

بخش سوم: درهای خانههای مدینه در عهد رسول خدا(ص)

          فصل اول: درهای خانه های مدینه در عهد رسول خدا(ص)

          فصل دوم: درهای کعبه و خانه های مکه

          فصل سوم: اقدام برای آتش زدن در خانه فاطمه(س)

 

در آخر کتاب بخشی با عنوان نمایه قرار دارد که نویسنده در این فصل کوشیده تا نمایه ای کلی ار منابع خبری را در برخی عناوین کتاب از اهل سنت ارائه کند. این نمایه شامل عناوین زیر می باشد:

 آتش زدن در،زدن حضرت زهرا(س)، شکستن پهلوی حضرت زهرا(س)، مجروح شدن چشم حضرت زهرا(س)، شهادت حضرت فاطمه(س)، مرگ محسن در کودکی،ذکر محسن، سقط محسن بدون ذکر سبب و سقط محسن با ذکر سبب


87/3/18::: 3:44 ع
نظر()
  
  

به نام خدا

دوستی ظوالی در بخش نظرات مطلب (آسیب شناسی مهدویت) سوالاتی مطرح کردهاست که در زیر جوابی را که برای ایشان فرستادم قرار می دهم. از سوالات شما و بذل توجهات متشکرم و خوشحال می شوم.

 

با سلام خدمت دوست عزیز

از اینکه دروبلاگ من نظر دادی وسوالی را مطرح کردی بسیار خوشحالم و از تاخیر د رجواب عذر می خواهم و آنرا به حساب بیماری چند روز اخیر من بگذارید.

سوال شما در حقیقت چند سوال بود نه یکی. و باید به آن به صورت بخش بخش جواب داد.

شما از مدعیان دروغین مهدویت شروع کردید. ادعای مهدویت چیز تازه ای مختص زمان ما نیست. شاید بتوان اولین ادعای مهدویت را ادعای محمد حنفیه بدانیم. محمد حنفیه فرزند حضرت علی(ع) است که پس از عاشورا و در زمان تقیه امام سجاد به عنوان امام مطرح گردید. گرچه عده ای ادعای مهدویت از سوی ایشان را رد می کنند و می گویند که مختار با عنوان مهدویت ایشان دست به قیام زد. در تاریخ که جلوتر بیاییم این ادعاها بیشتر می شود. این ادعاها مختص شیعه نیست و در میان اهل سنت هم کسانی بودند که چنین ادعایی داشتند. اما در مورد رابطه با امام زمان و ادعای نیابت بحث دیگری مطرح می شود. امام زمان در آخرین نامه اش به آخرین نایب خاص خود  فرمودند که پس از او کسی نیابت خاص را نخواهد داشت و علمای دین حجت حضرت بر مردم و حضرت هم حجت خدا بر آنها می باشد. و نیز فرومدند که هر کس ادعای مشاهده حضرت را داشت باید تکذیب کرد.

با توجه به مطلب فوق پس ادعای نیابت خاص و یا مشاهده به مانند نیابت رد شده و مدعی کذاب به حساب می آید. و در دوران غیبت کبری علمای دین عنوان نیابت عام امام زمان را دارند و این ادعا را همه ایشان داشته اند. امام زمان با این راهکار شیعه را در مسیر هدایت قرار داد تا در دوران حیرت و سرگشتگی با تاسی از علمای دین راه درست را بیابند. پس تمام مراجع تقلید نایبان امام زمان هستند و حجت بر ما و امام هم حجت بر آنهاست. البته در این میان باید که از اعلمترین و باتقواترین آنها پیروی کرد و کسی که به دنبال هواهای دنیوی باشد نمی تواند نایب امام باشد.

پس اینکه ما آقای خامنه ای را نایب امام زمان(عج) می دانیم بدعت در دین نیست. بلکه سفارش خود حضرت می باشد. اما اگر شما در احوالات کسانی که مدعی ارتباط با امام زمان هستند بنگیرید فرقهای زیادی با کسانی که براستی حضرت را دیده اند مشاهده می کنید. اول اینکه کسانی که براستی حضرت را دیده اند همه از اوتاد و بزرگان و متقیان روزگارند و هیچکدام هم نیامدند و در ملا عام جار بزنند و دکانی بسازند و اگر هم قصه آنها نقل شده اغلب به صورت اتفاقی رخ داده و سفارش هم کرده اند که تا زمان زنده بودنشان برا ی کسی نقل نشود و پس از مرگشان برای عموم افشا شده است. در تمام این موارد شخص ملاقات کننده دنبال ارج و قربی و یا تسبت دادن مطلبی به امام در مورد خودشان نبوده اند. همه صحبتها در حد بیان قضیه پایان یافته است. اما در مورد مدعیان دروغین می بینید که اغلب به دنبال سرکیسه کردن مردم و یا شهرت هستند. برخی هم با این ادعا مناسک و اعمالی را به مردم یاد می دهند و با شگردهای خاصی قصد ادامه کار خود را دارند. برخلاف آنها کسانی که براستی امام را دیده اند ادعای ادامه این رابطه نکرده اند. البته اغلب هم در زمان رویت امام ایشان را نمی شناسند و از شواهد و قرائن پس از پایان ملاقات پی به هویت حضرت می برند. نه رهبر و نه امام خمینی هیچکدام در هیچ جایی ادعای ملاقات با امام زمان را نداشته اند. حتی برخی خاطرات از امام نقل می شود که در بهبوهه انقلاب کسانی از طرف امام زمان پیامی برای امام می فرستادند حتی اشخاص عادی. ولی هیچ وقت خودشان داستانی و قصه ای مبنی بر ملاقات با امام زمان نداشته اند و دیگران هم در مورد ایشان بیان نکرده اند.

در مورد اینکه شاعری در شیراز رهبر را نماینده خدا خوانده (اگر واقعا چنین چیزی رخ داده باشد) بگویم که به طور عام همانگونه که درقرآن آمده خدا انسان را خلیفه خود بر روی زمین قرار داده و در قرآن هم به طور عام انسان نقل شده نه شخص خاصی. این به این معناست که هر انسانی بالقوه می تواند خلیفه و جانشین خدا بر روی زمین باشد ولی باید که اول بنده خدا باشد. در مورد این شاعر هم بگویم که شخص در لفظ شعر حال شاید از روی جهالت نسبتی به رهبر داده شاید در آن موقعیت و حفظ آبروی شخص  و یا برداشت دیگری از سخن آن شخص،رهبر به ایشان چیزی نگفته باشند. کما اینکه شخص دیگری که مدیحه ای در مورد ایشان سروده بودند واکنش نشان دادند و گفتند که اینها در مورد من نیست. و حتی او را از کش دادن و بسط دادن این مدحتها بازداشتند.

در مورد نیابت هم عرض کردم با توجه به نیابت عام هر مجتهدی خود را نایب عام امام زمان می داند و در این شرایط خود را موظف به تکالیفی می داند. که البته بیشتر مراجع ما اهل تقوا و پرهیزکاری و دوری از دنیا هستند.

در مورد زندگی شخصی رهبر هم اگر کنکاشی کنید پی به سادگی زندگی ایشان یی می برید و اینکه فرزندان ایشان برخلاف فرزندان عده  ای از مسولان بسیار ناشناخته در میان مردم رفت و آمد می کنند همانطور که من در نمایشگاه کتاب شاهد بودم و با معرفی شخص دیگری پی به هویت ایشان بردم که درنهایت سادگی تنها همراه یک شخص دیگری به بازدید از نمایشگاه  می پرداخت.

در آخر مطلب دیگری هم بگویم. اما خمینی فرمدند اگر دیدید که دشمنان از شما تعریف می کنند به خود و راهی که می روید شک کنید. دلیل این همه شایعه و حرف و حدیث و تهمتهای ناروا به رهر مواضع قاطع و اصولی ایشان در برابر استکبار و زرمندان و زورمندان داخلی و خارجی است. کسانی که کمر به قطع ریشه اسلام بسته اند. الان رهبری در حد و اندازه آقای خامنه ای نداریم با این شجاعت و پایبندی به اصول.

اما جمله ای در معرفی وبلاگ نوشته ام با عنوان بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد.

مگر امام خمینی چیزی برخلاف گفته های پیامبر اسلام وامامان گفته؟ اگر گفته برایم مثال بیاورید. امام خمینی نمونه یک عالم شجاع، مقتدر، سیاستمدار، هوشیار، زیرک، پرهیزکار و صادق بود. او نه مانند عده ای سر در عرفان خود فارغ از اجتماع نبود، نه مانند عده ای ساده و بی اطلاع از اوضاع جهان زمان خود، نه دنباله رو هوا و هوس و نه اهل ریا و دغل بازی بود. او به گفته دوست و دشمن صادق و شجاع بود. از هیچ نیرویی جز الله نمی هراسید و مدافع مظلومان و مستضعفان و پابرهنگان بود. او با خدای خود معامله کرد در برابر مردم خاشع و فروتن بود و خدا هم محبت او را در قلوب دوستان و ملتها قرار داد و هیبت وهراسش را در دل دشمنان خدا و انسانیت. او چیزی جز احقاق حق و برقراری اسلام و جانفشانی درراه دین گفت؟. آیا او در راه خود 15 سال تبعید نشد و با خطر مرگ روبه رو نشد. آیا او فرزندش را در راه انقلاب نداد؟ آیا در برخورد او با محرومین و مستضعفین ذره ای نخوت و غرور دیده ای ؟ آیا او در برابر سرکشان و مستکبران جهان ذره ای سر خم کرد؟ آیا او به چیزی جز خدا و برقرار حکومت عدل جهانی حضرت مهدی (عج) نوید داد. چگونه می توان دم از حضرت مهدی زد ولی مخالف آرمان خمینی بود؟ آرمان او برقراری و زمینه سازی حکومت عدل مهدوی بود. عشق به خمینی عشق به همه خوبی هاست. عشق به خمینی عشق به امام زمان است. عشق به اسلام و اهل بیت است. اگر خمینی حرف حق نمی زد این همه محبتش در قلوب جهانیان وارد نمی شد. حق آمد و باطل رفت بدرستی که باطل رفتنی است. با زور می توان بر سرزمینها حکومت کرد اما بر دلها فقط با حق و صداقت می توان وارد شد. آیا تاثیرات شگرف انقلاب بر جهان امروز را نمی بینی؟ آیا استیصال زورگویان عالم در برابر آرمانهای امام را نمی بینی؟ امام یک جمله گفت که آمریکا شیطان بزرگ است و اکنون در تمام دنیا آمریکا را با لقب شیطان بزرگ می شناسند. این لکه ننگ تا ابد بر پیشانی آمریکا باقی خواهد ماند.

زیاد نوشتم شاید بعضی جاها هم تکراری شد. مرا ببخشید. امیدوارم که جوابم را بپذیرید اگر بازهم سوالی بود حاضرم دوباره به پرسشهای شما در حد خود جواب بدهم و یا اینکه با دوستان مطلع مشورت کنم و شما را هم به ایشان معرفی کنم. امیدوارم در سایه رحمت ایزدی و توجهات مهدوی زنده و پاینده و موفق باشید.

در آخر خوشحال می شوم اسم شما را هم بدانم

دوستدار شما

 

 


  
  

به نام خدا

علل سیاسی – اجتماعی غیبت

 

 

خداوند پیامبران  را برای هدایت انسان به سوی کمال مطلوب فرستاده و پس از آنها امامان را برای هدایت بشر قرار داد. اما خداوند این هدایت را به مردم تحمیل نمی کند . تا مردم نخواهند حضور امامان هم ثمری نخواهد داشت. از زمان امام جواد (ع) به بعد فشار بر ائمه به اوج خود رسید و با وجود احادیث فراوان در مورد حضرت مهدی(ارواحنا لتراب مقدمه الفدا) خلفای عباسی در صدد بودند تا از تولد او جلوگیری کنند. ولی اراده خداوند بر ذخیره او تا برقراری تمام و کامل اهداف همه انبیا در تحقق حکومت الهی در زمین قرار گرفته بود. از این رو غیبت را برای آن حضرت قرار داد.

البته همه اسرار غیبت بر ما آشکار نیست. اما با توجه به احادیث می توان دلایل غیبت را حول سه موضوع زیر بررسی کرد:

الف- آزمایش مردم

ب- حفظ جان امام

ج- آزادی از یوغ بیعت با طاغوتها

 

الف- آزمایش مردم

آنچه از احادیث برمی آید آزمایش دوران غیبت از سخت ترین آزمایشات الهی است؛ که از دو جهت می توان به آن پرداخت:

1-    طولانی شدن غیبت موجب شک و تردید در بسیاری ازمردم می شود. برخی در تولد و برخی درعمر طولانی آن حضرت دچار شک می شوند.

2-    فشار و شداید دوران غیبت بسیار سخت وناگوار است به طوریکه نگهداری دین و ایمان بسیار سخت شده و در معرض طوفانهای عظیممی گردد.

 

 

ب- حفظ جان امام

اگر امام از آن ابتدا در میان مردم ظاهر می گشتند بی گمان او را همانند پدران بزرگوارش به شهادت می رساندند.

 

 

ج- آزادی از یوغ بیعت با طاغوتها

حضرت مهدی(ارواحنا لتراب مقدمه الفدا) برخلاف اجداد طاهرینش هیچ حکومتی را حتی به جهت تقیه به رسمیت نمی شناسد. او مامور به تقیه در برابر هیچ حاکمی نیست. چرا که او از سوی خداوند (عزوجل) وظیف دارد تا دین خدا را بی هیچ تقیه و مسامحه ای اجرا نماید، از اینرو جایی برای عهد و بیعت با هیچ حکومتی باقی نمی ماند.

 

منبع: سیره پیشوایان/مهدی پیشوائی


87/2/2::: 7:47 ص
نظر()
Awated ،
  
  

چون بگویم من که تو رفتی ز بر

                             بی تو ماندم زنده من خاکم به سر

شکوه ها دارم ز دست قاتلت

                             ترسم ار گویم بیازارم دلت

ماجرای کوفه و صحرا ی شام

                             با تو بی من، خود سرت گوید تمام

گفتمی هرگز نخواهد شد زیاد

                             سرگذشت کوفه و آل زیاد

و آن ره شام و هیون بی جهیز

                             و آن تطاولهای خصم پر ستیز

برد از یاد آن همه آزارها

                             قصهء شام و سر بازارها

آسمانا چون نگشتی سرنگون؟

                             شد چو خورشید امامت غرق خون

ای شگفت از شمعهای انجمت

                             چون نریزد بر زمین از طارمت؟

در شگفتم از تو ای قرص قمر

                             چون نگشتی پیکر او را سپر؟

چون نزد زین غم حدیث نامه ات

                             ای دبیر اتش چو نی در خامه ات؟

رخت شادی چون نزد در نیل غم

                             کوکب ناهیدت ای چرخ دژم؟

چون نیفکندی در این غم تاج زر

                             ای خدیو طارم چارم ز سر

ماند تنها شاه عالمگیر تو

                             چون شد ای ترک فلک شمشیر تو

ای خطیب چرخ چون شد کشته شاه؟

                             چون نشد گیتی ز نفرینت تباه؟

چون نزد آه یتیمان از زفیر

                             آتشت در خرمن ای دهقان پیر؟

شد چو سرگردان غزالان حرم

                             ای ثریا چون نپاشیدی زهم؟

چون نکرد ای قطب گردون زین هنات

                             خاک بر سربرسر نعشت بنات؟

پس سکینه دختر شاه شهید

                             اشک ریزان ناله از دل بر کشید

گفت با سوز جگر کای داورم

                             بی تو چون گویم چه امد بر سرم

رفتی و شد ای شه والای من

                             شور محشر راست بر بالای من

سر بر ار از خاک و سوی ما نگر

                             خسته گوش دختر از یغما نگر

پس گریبان کز فراقت چاک شد

                             ناله ها از خاک بر افلاک شد

بی تو چشمم دجله و جیحون گریست

                             دشمنان بر گریهء من خون گریست

سوی تا سو دشمن و جمعی پریش

                             راه شام و دشت بی پایان به پیش

شامیان بزم سرور آراستند

                             دخترانت بر کنیزی خواستند

پس کشید آن بانوی مهد وقار

                             مرقد پاک برادر در کنار

زد فغان چون بر سرگل عندلیب

                             کرد شرح حال هجران با طبیب

کای ز هجرت داغ بر دلهای ریش

                             بی تو شد بر باد موهای پریش

گیسوان کندند خوبان در غمت

                             حلقه ها بستند بهر ماتمت

ای به دیدار تو جانها را سکون

                             در فراقت شد جگرها غرق خون

خواهرانت می رود سوی حجیز

                             ای امیر کاروان وقت است خیز

امشب این جمعی که گریان تواند

                             اندر این غمخانه مهمان تواند

میزبانا چشم خونین باز کن

                             کن وداع ما و خواب ناز کن

 

برگرفته از دیوان نیر تبریزی(گزارش عاشقانه وقایع کربلا)


86/12/9::: 7:25 ص
نظر()
Awated ،
  
  

 

به نام خدا

 

عزیمت اهل بیت از شام به جانب کربلا

 

شد چو از زندان فرعون ملول                       

یوسف مه پیکر آل رسول

گرگ دهر از خون خوبان سیر شد

دور گردون نادم از تقصیر شد

صبحگاهان خیمه بیرون زد ز شام

                             اختران برج عز و احتشام

شد روان آن بانوان سوگوار

                             سوی یثرب با دو چشم اشکبار

پوشش محمل ز دیبای سیاه

                             شقه ها بر فرقشان از دود آه

گفت با قائد شه والاتبار

                             دارم اندر سر هوای کوی یار

همین بکش سوی زمین کربلا

                             این قطار محنت و دردو بلا

تا به دور مرقد پاک پدر

                             با فراغ دل کنم خاکی به سر

دل نگارانش شوند از گریه سیر

                             بی جفای خولی و شمر شریر

پس کشیدند آن قطار پر بلا

                             ناقه داران سوی دشت کربلا

کعبه مقصد چو شد پیدا زدور

                             شد به گردون از زمین شور نشور

بوی جان آورد بار خوش نوید

                             بر مشام عترت شاه شهید

زینب آن بانوی خرگاه شرف

                             گفت نالان با دل سوزان ز تف

ساربانا ناقه را بگشای بار

                             کآیدم زین دشت خونین بوی یار

ساربانا مهد برگیر از ابل

                             که فراوان دردها دارم به دل

خصم از این منزل که بستی محملم

                             دست گرگان یوسفی ماند و دلم

ساربانا محمل من کن فرود

                             تا ببینم چون شد آن یوسف که بود

دختران شاه «او ادنی» سریر

                             خود برافکندند از محمل به زیر

خواجهء سجاد میر کاروان

                             پابرهنه شد روان با بانوان

سوی قربانگاه دشت نینوا

                             همچو موسی سوی نار اندر طوی

آسمانی دید بر روی زمین

                             آفتابش در کنار اما دفین

یا نهفته بحر زخار شرف

                             در غلطانی در آغوش صدف

یا به زیر پرده نور کبریا

                             چون به بطن روح سر کیمیا

یا که در مشکوه مصباح هدی

                             لیک شمعش سر ز تیغ از تن جدا

مرقد پاک پدر در بر گرفت

                             شکوهء شام و عراق از سر گرفت

سیل خون از دیده راند و ناله کرد

                             کربلا را بوستان لاله کرد

عندلیبان سوی گلشن تاختند

                             ناله بر اوج سپهر افراختند

خواهران و مادران خون جگر

                             هر یکی بر گلبنی شد نوحه گر

آن یک از داغ برادر در کنار

                             درفشان از دیده چون ابر بهار

وین یک از داغ پسر در سوز و ساز

                             با نوای ناله های جانگداز

زینب از ناله گریبان چاک زد

                             آتش اندر خرمن افلاک زد

با دلی پر درد و چشم اشک ریز

                             از جگر نالید کای جان عزیز


Awated ،
  
  

مهدویت پس از عاشورا

 

اندیشه ی مهدویت در طول تاریخ در بین شیعه به طور خاص ودر میان تمام مسلمانان به طور عام وهمچنین با نام منجی در میان تمام ملل وجود داشته است، اما در مواقعی که ظلم وستم ورنج مردمان افزون بر طاقتشان می شده نمود و بروز دیگری می یافت. ادعای دروغین مهدویت موضوعی است که همیشه جامعه ی اسلامی و به خصوص شیعی را دچار تشتت وآسیب می کرده است. این ادعاها که امروزه و هر چه به ظهور نزدیکتر می شویم پررنگتر و بیشتر می شود، سابقه ای به طول خود اسلام دارد. اولین نشانه های ادعای مهدویت را می توان پس از واقعه عاشورا مشاهده کرد.

حادثه ی عظیم عاشورا ضربه ی خرد کننده ای بر پیکر شیعه وارد کرد و با انعکاس آن در سراسر سرزمین  اسلامی  رعب و وحشت شدیدی در جامعه اسلامی  بر پا کرد. در آن روزگار محبوبتر ونزدیکتر از امام حسین(ع) نزد پیامبر وجود نداشت وهمگان بر این موضوع آگاهی داشتند،به خصوص کسانی که پیامبر را درک کرده و از تابعین بودند. پس از آن بود که با توجه به نحوه ی شهادت امام و یارانش و اسارت اهل بیت پیامبر توسط امویان مردم ازعمق ستمگری وظلم ایشان اطلاع یافته و دریافتند که  یزید در راه تثبیت پایه های حکومتی خود از هیچ جنایتی دریغ نمی کند. واقعه حره پس از عاشورا وسرکوب مردم مدینه توسط سپاه یزید اختناق را در کل جامعه ی اسلامی به نهایت خود رساند. حکومت خلفای بعدی اموی همچون معاویه بن یزید ،مروان بن حکم ،عبدالملک بن مروان ،و ولید بن عبدالملک هم با خشونت و اختناق شدید همراه بود. این شرایط سخت بود که شخصی جاه طلب چون عبدالله بن زبیر را به فکر خلافت انداخت. او بااستفاده از کاهش محبوبیت امویان در جامعه سلامی ادعای خلافت  کرده و توانست در مدینه عد ه ای را به دور خود جمع کند. همین شرایط سخت  واختناق شدید بود که زمینه ی ظهور یک منجی را در بین مردم به خصوص شیعیان که در مرکز تهدیدات قرار داشتند، ایجاد کرد. شهادت امام حسین(ع)تاثیر شگرفی برعواطف مذهبی مردم ونیز بر آینده شیعه گذاشت؛ به طوریکه حتی عده ای تاریخ ظهور شیعه را این دوره می دانند، گر چه این نظر چندان صحیح نمی رسد. مردم کوفه که از عدم همراهی فرزند پیامبر در برابر دشمنان نادم وپشیمان بودند، پی به غفلت و کوتاهی خود در حمایت از نواده ی پیامبربرده  وبرای توبه از این غفلت بزرگی راهی جز انتقام خون حسین(ع) برای خود ندیدند. رهبری این گروه که خود را توابون (توبه کاران) می نامیدند بر عهده ی سلیمان بن صردالخزایی بود وهسته ی اولیه ی آن را صد نفر از شیعیان ومعتمدین حضرت علی(ع) تشکیل می دادند. تشکیل این گروه توابون را می توان اولین بازتاب عملی واقعه کربلا  پس از یک مدت دوره ی فطرت دانست. با مرگ ناگهانی یزید شرایط به نفع ایشان تغییر یافت. آنها توانستند در ابتدا حمایت 16000 نفر را که در میانشان علاوه بر کوفیان مردم بصره و برخی قبایل دیگر حضور داشتند، به دست بیاورند. اما هنگام رویارویی باز هم داستان آن روزها تکرار شد و در نهایت تنها 3000نفر در مقابل سپاه سی هزارنفری عبیدالله بن زیاد شرکت کردند. سرانجام با کشته شدن بیشتر رهبران نهضت،باقیمانده ی توابون به سمت کوفه باز گشتند.

در این اوضاع واحوال درکوفه مختار بن ابوعبیده الثقفی که از پیروان متعهد اهل بیت در کوفه بود، برای خونخواهی امام حسین دست به تشکیل نیروی نظامی زد. در ابتدا او توابون را به شرکت در نیروی او و جلوگیری از هرگونه عمل شتابزده دعوت کرد اما ایشان اورا نپذیرفتند.  زیرا تمام انگیزه های نهفته در دعوت او برایشان آشکار نبود. در صورتی که توابون در حقیقت تنها یک هدف خالص را دنبال می کردند و آن انجام وظیفه ای که روزی در برابر آن کوتاهی کرده بودند.

در مورد شخصیت و ویژگیهای مختار اختلاف شدیدی وجود دارد. برخی او را جاه طلب وبرخی او را معتقد ودوستدار اهل بیت می دانند. از اینرو در مورد اقدامات او و واکنش حضرت امام سجاد(ع) به آن بحثها و تعبریات گوناگونی وجود دارد. اما چیزی که در این میان وجود دارد این است که او در سال 66 هجری قیام خود را با شعار «یا لثارات الحسین» (پیش به سوی انتقام خون حسین) آغاز کرد. وحتی می بینیم که پس از کشتن بسیاری از قاتلان کربلا به خصوص سر عبیدالله بن زیاد را نزد حضرت علی بن الحسین (ع) می فرستد. مختار برای قیام خود نیازمند حمایت اهل بیت بود. او در حجاز تماسهای مکرری با حضرت زین العابدین گرفت اما نتوانست او را به رهبری قیام خود ترقیب کند.

مختار پس از ناکامی در جلب حمایت علی ابن الحسین(ع) به سمت فرزند دیگر حضرت علی(ع) محمد ابن الحنفیه رفت و قیام خود را به نام او آغاز کرد. او به این وسیله توانست اعتماد مردم عراق را به دست بیاورد. در این زمانی بود که عبدالله ابن زبیر در برآورده کرده خواسته های عراقیان به خصوص در زمینه ایجاد عدالت بین ایشان موفق نبود و مردم این دیار با توجه به شرایط موجود به سمت مختار رفتند. با توجه به حرکات این دو می توان پی به خواسته جامعه اسلامی که رهایی از حکومت امویان بود، برد. این خواسته و نیاز در بین اهل عراق و کوفه بیشتر بود و همین نیاز بود که موجب دعوت از امام حسین(ع) شد.

مختاربا توجه به ظلم وتعدی امویان و شرایط آن دوران واز بین رفتن حکومت و روحانیت خاندان بنی هاشم در بین مردم، با تبلیغات خود توانست محمد بن الحنیفه رانه تنها به عنوان امام از نسل علی(ع) بلکه با نام مهدی موعود معرفی کند. این اولین ادعای مهدویت در طول تاریخ بود که نشان از عمق اندیشه ی مهدویت در جامعه اسلامی آن روز است که پیامبر توانسته بود در بین مردم ایجاد کند و ائمه دیگر هم این اندیشه را تبیین کردند.

اما اینکه چرا شیعیان به سمت مختار و این الحنفیه تمایل پیدا کردند ناشی از شرایط فکری مردم بود. پس از واقعه کربلا وعین الورده آنچه باقی مانده بود، اعراب معمولی مردد و موالی بودند که در اوضاع نا میدی و بسیار سخت قادر به تشخیص وتمایز مکتبی بین فرزند علی به تنهایی و فرزند علی و فاطمه نبودند. هر چند احادیثی وجود دارد که امام حسین (ع)فرزند خود علی بن الحسین(ع) را به جانشین و امامت پس از خود معرفی کرد اما با توجه به شرایط ذکر شده و با توجه به تقیه امام سجاد در شرایط اختناق شدیدحکومت اموی اکثر شیعیان از محمد بن الحنیفه پیروی کردند.

گر چه ابن الحنیفه خود مستقیم دعوتی برای امامت خود نکرد، چرا که به نظر می آید خود او هم درامامت خود شک داشت، اما تبلیغات مختار را هم رد نکرد. این هم از نکات مبهم تاریخ است. عده ای معتقدند که در شراط تقیه حضرت سجاد(ع) مختار مجبور بود کسی غیر از ایشان را امام معرفی کند تا گزندی یه وجود مقدش نرسد و با توجه به عدم تلبیغ ابن الحنفیه برای خود امویان نمی توانستند نسبت به او هم معترض شوند. اما در مقابل عده ی زیادی این کار مختار را بدعت در دین دانسته و آنرا محکوم می کنند.

از این رو در می یابیم که این شخصیت محمد ابن الحنیفه نبود که مردم را به عنوان مهدی او را پذیرفتند بلکه شرایط سخت اجتماعی واستیلای امویان و تبلیغات مختار موجب این امرشد. با دقت در تبلیغات مختار درمی یابیم که عمده تاکید او در تبلیغات بر مهدویت ابن الحنیفه  قرار داشتند به امامت او وشاید این مهمترین دلیل جذب مردم به سوی او باشد.

هر چند احادیث فروانی است که پیامبر ،مهدی موعود را از نسل خود می داند اما شرایط آن روزگار و تقیه ی امام  بر حق توانایی دقت در این احادیث را از مردم گرفته بودند . پس از همه گیر شدن وتوفیقات نهضت مختار با قیمانده شیعیان نیز به این قافله پیوستند و مهدویت محمد ابن الحنفیه مسئله روز شیعیان گشت و با نشر آن در طول زمان مورد پذیرش عامه مردم قرار گرفت و اعتقادات خود را را بر مبنای آن بسط دادند.

در این شرایط است که امام با دلی پر درد از کمی یاران خود می گوید. بطوریکه حتی برخی از شیعیان واصحاب ممتاز مانند ابو خالدالکابلی، قاسم بن عوف ابتدا گرد محمد بن الحنیفه جمع شده بودند اما با تلاشهای امام او را رها کرده وهسته ی اولیه یاران امام را تشکیل دادند.

در چنین شرایطی، اثابت حقانیت امام سجاد  بسیار دشوار بود. ظلم و اختناق شدید از طرف خلفی اموی و انحراف شیعیان از طرف دیگر امام را کاملا تنها کرده بود .اما با وجود این اوضاع واحوال، امام توانست گروه کوچکی از پیروان قدیمی اهل بیت همانند یحیی بن ام الطول ،محمد بن جبیر مطعم ،جابر بن عبدالله انصاری را تشکیل دهد. حمایت جابر انصاری که از فداکارترین اصحاب پیامبر بوده دردو میثاق العقبه و بیت الرضوان شرکت داشت اهمیت فروانی داشت. در میان یاران امام سجاد(ع) دو جوان پر شور کوفی به نام ابو حمزه ثابت بن دینار وفرات بن اصنف العبدی با ایمان قوی به خاندان امام حسین (ع) وجود داشتند بعد ها هم از یاران امام باقر شدند.

می بینیم اولین اندیشه ی انحرافی مهدویت در این زمان وبا چنین شرایطی شکل می گیرد. در همین اولین انحراف فکری، نقش عدم اطلاع وآگاهی توده مردم و عدم تفقه در دین وامام شناسی به وضوح دیده می شود. اینجاست که وظیفه امام سجاد(ع) در اثبات حقانیت خود، آن هم در شرایط اختناق مشهود وپر رنگ می شود. به شرایط فوق باید اوضاع اسفناک فرهنگی و دینی توده مردم راهم اضافه کرد. اوضاعی که درآن علما وفقهای دینی همچون محمد بن مسلم زهری، از فقیهان و محدثان بزرگ مدینه، که ابتدا مجذوب عظمت و زهد علی ابن الحسین (ع) شده بود، با چرخش به سوی امویان به عنوان یک عالم درباری درراستای تقویت پایه های حکومت آنها قدم بر می دارد. اوضاع اخلاقی جامعه هم دچار انحطاط شدید گشته بود؛ اشرافیت گرایی و ثروت اندوزی ،گسترش فعالیت زنان آواز خوان و غنا و احترامشان بین مردم، حتی در مکه ومدینه و عدم آگاهی مسلمانان از احکام دین خود همانند وضو ونماز، اهمیت فعالیتهای امام را نشان می دهد.

 

 

منابع:

1- تشیع در مسیر تارخ                  دکتر سید حسین محمد جعفری

                                            ترجمه دکتر سید محمد تقی ایت الهی

2- تاریخ تشیع از اغاز تا پایان غیبت مهدی

                                                  غلامحسین محمدی


86/11/18::: 7:37 ص
نظر()
Awated ،
  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >