سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دو تن در باره من تباه گردیدند ، دوستى که ازحد بگذراند و دروغ بافنده‏اى که از آنچه در من نیست سخن راند ] و این مانند فرموده اوست : که [ دو تن در باره من هلاک شدند دوستى که از حد گذراند و دشمنى که بیهوده سخن راند . ] [نهج البلاغه]
مشخصات مدیروبلاگ
 
سید محمد باقر آقایی[107]
برگ سبزی است تحفه ی درویش تقدیم به تو ای بهترین دوست بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد

خبر مایه
 

ابوالاَدْیان خدمتکار امام یازدهم‏علیه السلام در این باره مى‏گوید:

امام حسن عسکرى‏علیه السلام در آخرین روزهاى عمر شریف خود، نامه‏هایى را به من داد و فرمود: اینها را به شهر مدائن برسان؛ پس از پانزده روز به سامراء بازخواهى گشت و از خانه من ناله و افغان خواهى شنید و [ بدن ] مرا در محل غسل خواهى دید. گفتم: اى سرور من! چون چنین روى دهد، امام و جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: هر کس پاسخ نامه‏هاى مرا از تو بخواهد، امام پس از من خواهد بود. گفتم: نشانه دیگرى بفرمایید! فرمود: کسى که بر من نماز بخواند، امام پس از من خواهد بود. گفتم: نشانه دیگرى بفرمائید! فرمود: کسى که از آن چه در کیسه است خبر دهد، امام پس از من خواهد بود.  [ولى  ]هیبت و شکوه امام مانع از آن شد که بپرسم در آن کیسه چیست!
 

نامه‏ها را به مدائن بردم و جواب آن‏ها را گرفتم و همان گونه که فرموده بود روز پانزدهم وارد سامراء شدم و در آن حال فریاد ناله و افغان از سراى آن حضرت شنیدم و [بدن‏] امام عسکرى‏علیه السلام را در محل غسل یافتم. در آن حال جعفر، برادر آن حضرت را دیدم که بر در خانه امام ایستاده است و جمعى از شیعیان، وى را [در مرگ برادر] تسلیت و [بر امامتش ]تبریک مى‏گفتند!! با خود گفتم: اگر این [جعفر] امام است که امامت، تباه مى‏شود؛ زیرا او را مى‏شناختم که اهل شراب و قماربازى و تارزنى است! [ولى چون در پى نشانه‏ها بودم‏] پیش رفتم و [مانند دیگران ]تبریک و تسلیت گفتم ولى او درباره هیچ چیز [از جمله جواب نامه‏ها ]از من سؤالى نکرد. در آن حال عقید [یکى از خدمتکاران از خانه‏] بیرون آمد و [خطاب به جعفر ]گفت: اى سرور من، برادرت [امام عسکرى‏علیه السلام ]کفن شده است، برخیز و بر او نماز گزار!! من به همراه جعفر و جمعى از شیعیان داخل خانه شدم و امام یازدهم‏علیه السلام را کفن شده بر تابوت دیدم. جعفر پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد ولى چون خواست تکبیر بگوید کودکى گندم‏گون با گیسوانى مجعّد و دندان‏هاى پیوسته بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و گفت: اى عمو! عقب برو که من به نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم! پس جعفر با چهره‏اى رنگ پریده و زرد، عقب رفت! آن کودک پیش آمد و بر بدن امام‏علیه السلام نماز گزارد.

پس از آن [به من‏] فرمود: جواب نامه‏هایى را که به همراه دارى به من بده! نامه‏ها را به او دادم. و با خود گفتم این دو نشانه [از نشانه‏هاى امامتِ این کودک است‏]. و جریان کیسه، باقى مانده است. نزد جعفر رفتم و او را دیدم که آه مى‏کشید! یکى از شیعیان از او پرسید این کودک کیست؟

جعفر گفت: به خدا سوگند هرگز او را ندیده و نمى‏شناسم.

ابوالادیان ادامه مى‏دهد: ما نشسته بودیم که گروهى از اهل قم آمدند و از امام حسن عسکرى‏علیه السلام سراغ گرفتند و چون از شهادت آن حضرت باخبر شدند گفتند: به چه کسى تسلیت بگوئیم؟ مردم به جعفر اشاره کردند. آن‏ها بر او سلام کردند و تبریک و تسلیت گفتند.

سپس خطاب به جعفر گفتند: همراه ما نامه‏ها و اموالى است. بگو نامه‏ها از کیست؟ و اموال چقدر است؟!

جعفر برآشفت و از جا برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب مى‏خواهید؟! در این حال خدمتکار [  از اندرون ] بیرون آمد و گفت: نامه‏هاى فلانى و فلانى همراه شماست [ و نام و نشانى صاحبان نامه‏ها را گفت ] و نیز کیسه‏اى با شماست که در آن هزار دینار است که نقش ده دینار آن محو شده است! آن‏ها نامه‏ها و اموال را به او دادند و گفتند: آن که تو را براى گرفتن این‏ها فرستاده همو امام است
کمال الدین
86/1/10::: 7:45 ص
نظر()